فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dough

doʊ dəʊ

شکل جمع:

doughs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

خمیر

Dough is made of flour and water.

خمیر از آرد و آب ساخته می‌شود.

I added some yeast to the dough to make it rise.

مقداری مایه‌ی خمیر به خمیر اضافه کردم تا پف کند.

noun slang uncountable informal

قدیمی مایه‌تیله، پول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Her father makes a lot of dough.

پدرش پول زیادی درمی‌آره.

I spent all my dough on that new computer.

همه‌ی مایه‌تیله‌ام رو صرف اون کامپیوتر جدید کردم.

noun

انگلیسی آمریکایی سرباز پیاده‌نظام (به‌ویژه در جنگ جهانی اول)

The dough's helmet protected him from enemy fire.

کلاه سرباز پیاده‌نظام او را از آتش دشمن محافظت می‌کرد.

The doughs training prepared him for the realities of war.

آموزش سرباز پیاده‌نظام او را برای واقعیات جنگ آماده کرد.

noun

هر چیز خمیرمانند (به‌ویژه از نظر قوام)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dough

  1. noun money
    Synonyms:
    cash funds currency coin change legal tender wealth bucks chips bread loot moola dinero pesos hard cash cold cash coins greenback cabbage clams boodle lettuce beans

ارجاع به لغت dough

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dough» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dough

لغات نزدیک dough

پیشنهاد بهبود معانی