امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dough

doʊ dəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    doughs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
خمیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Dough is made of flour and water.
- خمیر از آرد و آب ساخته می‌شود.
- I added some yeast to the dough to make it rise.
- مقداری مایه‌ی خمیر به خمیر اضافه کردم تا پف کند.
noun slang uncountable informal
قدیمی مایه‌تیله، پول
- Her father makes a lot of dough.
- پدرش پول زیادی درمی‌آره.
- I spent all my dough on that new computer.
- همه‌ی مایه‌تیله‌ام رو صرف اون کامپیوتر جدید کردم.
noun
انگلیسی آمریکایی سرباز پیاده‌نظام (به‌ویژه در جنگ جهانی اول)
- The dough's helmet protected him from enemy fire.
- کلاه سرباز پیاده‌نظام او را از آتش دشمن محافظت می‌کرد.
- The doughs training prepared him for the realities of war.
- آموزش سرباز پیاده‌نظام او را برای واقعیات جنگ آماده کرد.
noun
هر چیز خمیرمانند (به‌ویژه از نظر قوام)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dough

  1. noun money
    Synonyms:
    beans boodle bread bucks cabbage cash change chips clams coin coinage cold cash currency dinero funds greenback hard cash legal tender lettuce loot moola pesos wealth

ارجاع به لغت dough

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dough» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dough

لغات نزدیک dough

پیشنهاد بهبود معانی