Cash

kæʃ kæʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cashed
  • شکل سوم:

    cashed
  • سوم‌شخص مفرد:

    cashes
  • وجه وصفی حال:

    cashing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
پول نقد، پول خرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I will pay part of the money for it in cash and the rest by installment.
- مقداری از پول آن را نقد و بقیه را قسطی می‌دهم.
- We've run out of cash.
- پولمان تمام شده است.
- a cash sale
- حراج نقدی
- cash assets
- دارایی‌های نقدی
noun
صندوق پول
verb - transitive
وصول کردن، نقدکردن، دریافت کردن
- to cash a check
- چکی را نقد کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cash

  1. noun money; assets
    Synonyms: banknote, bread, buck, bullion, cabbage, chicken feed, coin, coinage, currency, dinero, dough, funds, green stuff, investment, legal tender, lot, mazumah, note, payment, pledge, principal, ready assets, refund, remuneration, reserve, resources, riches, savings, scratch, security, skins, stock, supply, treasure, wampum, wherewithal
  2. verb exchange for real money
    Synonyms: acknowledge, break a bill, change, discharge, draw, honor, liquidate, make change, pay, realize, redeem

Phrasal verbs

  • cash in

    1- تبدیل به پول نقد کردن، نقد کردن 2- (عامیانه) مردن

  • cash in on

    بهره‌گیری کردن از، سود بردن از

Collocations

  • cash box

    (انگلیس) گاوصندوق، صندوق آهنین

  • cash flow

    نقدینگی

ارجاع به لغت cash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cash

لغات نزدیک cash

پیشنهاد بهبود معانی