بخش بزرگ، بخش اعظم، اکثریت، بیشینه، کثرت، فراوانی، فزونی
The preponderance of evidence pointed to his guilt.
اکثریت شواهد به گناه او اشاره میکرد.
The preponderance of responsibility fell on her shoulders.
بخش اعظم مسئولیت بر دوش او افتاد.
چیرگی، برتری، غلبه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The preponderance of knowledge belonged to the seasoned professor.
برتری دانش متعلق به استاد کارکشته بود.
The team's preponderance in height gave them a significant advantage on the basketball court.
برتری این تیم در قد، به آنها مزیت قابلتوجهی در زمین بسکتبال داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «preponderance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/preponderance