امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dominion

dəˈmɪnjən dəˈmɪnjən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dominions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
سلطنت، حکومت، ملک ( molk )، قلمرو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- the federal government's claim of dominion over coastal waters
- ادعای حاکمیت دولت فدرال بر آبهای ساحلی
- They tried to free themselves from the dominion of their oppressors.
- آنان کوشیدند خود را از سلطه‌ی ستمگران برهانند.
- the dominions of a king
- مستملکات پادشاه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dominion

  1. noun area of rule; authority
    Synonyms:
    ascendancy authorization bailiwick command commission control country demesne district domain dominance domination empire enclave field government jurisdiction management power preeminence prepotence prepotency prerogative privilege property province realm regency regiment regimentation region reign rule seniority sovereignty sphere state stomping grounds supremacy sway terrain territory turf walk
    Antonyms:
    outside

ارجاع به لغت dominion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dominion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dominion

لغات نزدیک dominion

پیشنهاد بهبود معانی