Realm

relm relm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    realms

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
قلمرو سلطان، متصرفات، مملکت، ناحیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the defence of the realm
- دفاع از سرزمین سلطان
- He extended his power throughout the whole realm.
- او قدرت خود را در سرتاسر آن حوزه تعمیم داد.
- the realm of Sa'di
- (مجازی) قلمرو سعدی
- within the realm of possibility
- در محدوده‌ی امکانات
- the realm of science
- قلمرو علم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد realm

  1. noun area of responsibility or rule
    Synonyms: branch, compass, country, department, dimension, domain, dominion, empire, expanse, extent, field, ground, kingdom, land, monarchy, neck of the woods, neighborhood, orbit, place, principality, province, purview, radius, range, reach, region, scope, sphere, state, stomping grounds, sweep, territory, turf, world, zone

ارجاع به لغت realm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «realm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/realm

لغات نزدیک realm

پیشنهاد بهبود معانی