آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Orbit

ˈɔːrbɪt ˈɔːbɪt

گذشته‌ی ساده:

orbited

شکل سوم:

orbited

سوم‌شخص مفرد:

orbits

وجه وصفی حال:

orbiting

شکل جمع:

orbits

معنی orbit | جمله با orbit

noun countable uncountable

مدار

Thousands of pieces of space debris are floating in Earth's orbit.

هزاران قطعه‌ی زباله‌ی فضایی در مدار زمین شناور هستند.

The moon travels in orbit around the Earth.

ماه در مداری به دور زمین می‌چرخد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the orbit of the earth around the sun

مدار زمین به دور خورشید

to put into orbit

در مدار قرار دادن

noun countable uncountable

کالبدشناسی حدقه‌ی چشم، کاسه‌ی چشم، حفره‌ی چشم

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The optic nerve passes through the orbit to reach the eye.

عصب بینایی از حفره‌ی چشم عبور می‌کند تا به چشم برسد.

Fractures of the orbit can cause vision problems.

شکستگی‌های کاسه‌ی چشم ممکن است باعث مشکلات بینایی شوند.

noun countable

حوزه، حیطه، دایره‌، محدوده

Many other countries came within the Roman orbit.

کشورهای فراوان دیگری در حوزه‌ی نفوذ روم قرار گرفتند.

His influence extends far beyond the orbit of his company.

نفوذ او فراتر از حیطه‌ی شرکتش گسترش می‌یابد.

verb - intransitive verb - transitive

در مدار چرخیدن، گشتن به دور چیزی، حرکت کردن در مدار

The moon orbits the earth.

ماه در مدار زمین حرکت می‌کند.

Earth orbits the sun once every year.

زمین هر سال یک‌بار به دور خورشید می‌گردد.

verb - transitive

به مدار فرستادن، در مدار قرار دادن

This new rocket is designed to orbit multiple satellites at once.

این راکت جدید برای به مدار فرستادن چندین ماهواره به‌طور هم‌زمان طراحی شده است.

The goal is to orbit a satellite around Mars to study its surface.

هدف این است که ماهواره‌ای را به مدار مریخ بفرستیم تا سطح آن را مطالعه کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to orbit a satellite

ماهواره را در مدار قرار دادن

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد orbit

  1. noun circuit, revolution
  1. verb to revolve around another body
    Synonyms:
  1. verb to put into orbit
    Synonyms:
  1. noun the bony cavity in the skull containing the eyeball
    Synonyms:
    eye-socket cranial-orbit orbital-cavity

سوال‌های رایج orbit

گذشته‌ی ساده orbit چی میشه؟

گذشته‌ی ساده orbit در زبان انگلیسی orbited است.

شکل سوم orbit چی میشه؟

شکل سوم orbit در زبان انگلیسی orbited است.

شکل جمع orbit چی میشه؟

شکل جمع orbit در زبان انگلیسی orbits است.

وجه وصفی حال orbit چی میشه؟

وجه وصفی حال orbit در زبان انگلیسی orbiting است.

سوم‌شخص مفرد orbit چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد orbit در زبان انگلیسی orbits است.

ارجاع به لغت orbit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «orbit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orbit

لغات نزدیک orbit

پیشنهاد بهبود معانی