آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ شهریور ۱۴۰۴

    Orbit

    ˈɔːrbɪt ˈɔːbɪt

    گذشته‌ی ساده:

    orbited

    شکل سوم:

    orbited

    سوم‌شخص مفرد:

    orbits

    وجه وصفی حال:

    orbiting

    شکل جمع:

    orbits

    معنی orbit | جمله با orbit

    noun countable uncountable

    مدار

    Thousands of pieces of space debris are floating in Earth's orbit.

    هزاران قطعه‌ی زباله‌ی فضایی در مدار زمین شناور هستند.

    The moon travels in orbit around the Earth.

    ماه در مداری به دور زمین می‌چرخد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the orbit of the earth around the sun

    مدار زمین به دور خورشید

    to put into orbit

    در مدار قرار دادن

    noun countable uncountable

    کالبدشناسی حدقه‌ی چشم، کاسه‌ی چشم، حفره‌ی چشم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The optic nerve passes through the orbit to reach the eye.

    عصب بینایی از حفره‌ی چشم عبور می‌کند تا به چشم برسد.

    Fractures of the orbit can cause vision problems.

    شکستگی‌های کاسه‌ی چشم ممکن است باعث مشکلات بینایی شوند.

    noun countable

    حوزه، حیطه، دایره‌، محدوده

    Many other countries came within the Roman orbit.

    کشورهای فراوان دیگری در حوزه‌ی نفوذ روم قرار گرفتند.

    His influence extends far beyond the orbit of his company.

    نفوذ او فراتر از حیطه‌ی شرکتش گسترش می‌یابد.

    verb - intransitive verb - transitive

    در مدار چرخیدن، گشتن به دور چیزی، حرکت کردن در مدار

    The moon orbits the earth.

    ماه در مدار زمین حرکت می‌کند.

    Earth orbits the sun once every year.

    زمین هر سال یک‌بار به دور خورشید می‌گردد.

    verb - transitive

    به مدار فرستادن، در مدار قرار دادن

    This new rocket is designed to orbit multiple satellites at once.

    این راکت جدید برای به مدار فرستادن چندین ماهواره به‌طور هم‌زمان طراحی شده است.

    The goal is to orbit a satellite around Mars to study its surface.

    هدف این است که ماهواره‌ای را به مدار مریخ بفرستیم تا سطح آن را مطالعه کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to orbit a satellite

    ماهواره را در مدار قرار دادن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد orbit

    1. noun circuit, revolution
      Synonyms:
      circle cycle path track lap round rotation course curve revolution pattern trajectory ellipse locus apogee perigee circumgyration
    1. noun influence, domain
      Synonyms:
      area field scope range reach extent sphere domain realm jurisdiction province circle limit ambit compass boundary bounds precinct purview arena department extension radius sweep career course pilgrimage dominion
    1. verb to revolve around another body
      Synonyms:
      circle encircle compass encompass ring move in a circuit go around revolve
    1. verb to put into orbit
      Synonyms:
      revolve fire circle circumvolve blast-off gyrate lift-off orb rotate turn project wheel
    1. noun the bony cavity in the skull containing the eyeball
      Synonyms:
      eye-socket cranial-orbit orbital-cavity

    سوال‌های رایج orbit

    معنی orbit به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی orbit در زبان فارسی به «مدار» یا «گردش مداری» ترجمه می‌شود.

    این واژه به مسیر منحنی یا بیضی شکلی اطلاق می‌شود که یک جسم به دور جسم دیگر حرکت می‌کند، معمولاً تحت تأثیر نیروی گرانشی. مفاهیم مرتبط با مدار در علم نجوم، فیزیک و مهندسی فضایی اهمیت بالایی دارند و به درک حرکت سیارات، ماهواره‌ها و سایر اجرام آسمانی کمک می‌کنند.

    مدار یا «orbit» نه تنها در فیزیک کاربرد دارد، بلکه در زندگی روزمره و فناوری مدرن نیز اهمیت دارد. ماهواره‌ها، فضاپیماها و ایستگاه‌های فضایی برای عملکرد صحیح باید مسیرهای مداری دقیق داشته باشند. انتخاب و حفظ مدار مناسب موجب می‌شود این تجهیزات بتوانند مأموریت‌های خود را بدون برخورد یا خروج از مسیر انجام دهند. این موضوع نیازمند محاسبات پیچیده در زمینه نیروی جاذبه، سرعت و موقعیت جسم است.

    در نجوم، مطالعه مدار اجرام آسمانی به درک ساختار منظومه شمسی و کهکشان‌ها کمک می‌کند. برای مثال، زمین در مدار مشخصی به دور خورشید حرکت می‌کند و این حرکت باعث ایجاد فصل‌ها، تغییر طول روز و شب و چرخه‌های طبیعی مختلف می‌شود. همچنین حرکت ماه به دور زمین در مدار مشخص، پدیده‌های جزر و مد و تغییرات ظاهری ماه را قابل پیش‌بینی می‌کند.

    واژه «orbit» علاوه بر کاربرد علمی، در زبان استعاری و ادبی نیز استفاده می‌شود. به طور مثال، گفته می‌شود که کسی یا چیزی «in someone’s orbit» است، یعنی در محدوده‌ی نفوذ، توجه یا تأثیر یک فرد یا موضوع قرار دارد. این کاربرد استعاری نشان می‌دهد که حضور یا اثر یک فرد به گونه‌ای گسترده و همه‌جانبه است که دیگران تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند، درست مانند حرکت اجسام در مدار مشخص.

    «orbit» مفهومی چندبعدی است که هم بعد علمی و مهندسی دارد و هم در زمینه‌های استعاری و فرهنگی کاربرد پیدا می‌کند. آشنایی با این واژه و کاربردهای آن به افراد امکان می‌دهد تا حرکت اجسام فیزیکی و مفاهیم تأثیرگذاری و نفوذ را بهتر درک کنند و در مکالمه، نوشتار علمی و حتی ادبی به شکل دقیق و مؤثر از آن استفاده نمایند.

    گذشته‌ی ساده orbit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده orbit در زبان انگلیسی orbited است.

    شکل سوم orbit چی میشه؟

    شکل سوم orbit در زبان انگلیسی orbited است.

    شکل جمع orbit چی میشه؟

    شکل جمع orbit در زبان انگلیسی orbits است.

    وجه وصفی حال orbit چی میشه؟

    وجه وصفی حال orbit در زبان انگلیسی orbiting است.

    سوم‌شخص مفرد orbit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد orbit در زبان انگلیسی orbits است.

    ارجاع به لغت orbit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «orbit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orbit

    لغات نزدیک orbit

    • - orbicular
    • - orbiculate
    • - orbit
    • - orbital
    • - orbital index
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.