شکل جمع:
trajectoriesفیزیک (نظامی) مسیر، فرایند، پرتابراه، خط سیر
The rocket's trajectory was carefully calculated to ensure a safe journey through space.
مسیر موشک بهدقت محاسبه شده بود تا از سفر ایمن در فضا اطمینان حاصل شود.
the trajectory of an artillery shell
خط سیر گلولهی توپ
خط سیر، مسیر، گذرگاه، جهت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When he was forty, the trajectory of his luck reached its highest point.
وقتی که چهل ساله بود مسیر شانس او به اوج خود رسید.
Her career trajectory took a sharp turn when she decided to switch industries.
زمانی که تصمیم گرفت هنرش را تغییر دهد، مسیر شغلی او تغییر شدیدی پیدا کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trajectory» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trajectory