با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sphere

sfɪr sfɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    spheres

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable C1
کره، گوی، جسم کروی، فلک، گردون، دایره، محیط، مرتبه، حدود فعالیت، دایره معلومات، احاطه کردن، به‌صورت کره درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The earth is not a perfect sphere.
- زمین کاملاً کروی نیست.
- ruddy spheres burdening the apple boughs
- کره‌های سرخ‌فامی که بر شاخه‌های درخت سیب سنگینی می‌کرد
- music of the spheres
- موسیقی آسمانی (سپهری)
- Japan's sphere of influence
- قلمرو نفوذ ژاپن
- in the sphere of mundane affairs
- در محدوده‌ی امور دنیوی
- It is outside the sphere of her authority.
- از حوزه‌ی اختیارات او خارج است.
- She was distinguished in many different spheres.
- در مجامع کثیری از تشخص برخوردار بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sphere

  1. noun globular object
    Synonyms: apple, ball, big blue marble, circle, Earth, globe, globule, orb, pellet, pill, planet, rondure, round
  2. noun domain of influence
    Synonyms: bailiwick, capacity, champaign, circle, class, compass, demesne, department, dominion, employment, field, function, ground, jungle, jurisdiction, level, neck of the woods, orbit, pale, position, precinct, province, range, rank, realm, scope, station, stomping ground, stratum, terrain, territory, turf, walk of life, zone

لغات هم‌خانواده sphere

ارجاع به لغت sphere

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sphere» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sphere

لغات نزدیک sphere

پیشنهاد بهبود معانی