شکل جمع:
globesکره، گوی، حباب، زمین، کره خاک، کروی کردن، گرد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He globed the snow and hurled it at us.
او برفها را گرد کرد و به طرف ما پراند.
the globe of the eye
کرهی چشم
globe valve
شیرفلکهی کرهای (لولهکشی)، شیرکاسهای
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «globe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/globe