فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Orb

ɔːrb ɔːb

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

جسم کروی، گوی، عالم، احاطه کردن، به‌ دور چیزی گشتن، به‌ دور مدار معینی گشتن، کروی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The celestial orbs revolve with uniform circular movement.

اجرام آسمانی با حرکات چرخشی و هم‌زمان گردش می‌کنند.

her sightless orbs

چشمان نابینای او

نمونه‌جمله‌های بیشتر

(Tennyson) the wheeling orbs of change

چرخ‌های گردان تحول

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد orb

  1. noun globe
    Synonyms:
    ball sphere round circle eye ring rondure lamp

ارجاع به لغت orb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «orb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orb

لغات نزدیک orb

پیشنهاد بهبود معانی