فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Turf

tɜːrf tɜːf

شکل جمع:

turfs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

چمن، کلوخ چمنی، لایه‌ی چمن (قطعه‌ای از خاک و چمن)

شکل جمع این کلمه در انگلیسی بریتانیایی: turves

We sat on the soft turf and had a picnic under the trees.

ما روی چمن نرم نشستیم و زیر درختان پیک‌نیک داشتیم.

The soccer field had a smooth, green turf that made playing a joy.

زمین فوتبال دارای لایه‌ی چمنی صاف و سبز بود که بازی کردن را لذت‌بخش می‌کرد.

noun singular

(the turf) ورزش اسب‌دوانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

She made a fortune through her investments in the turf.

او از طریق سرمایه‌گذاری در ورزش اسب‌دوانی ثروت زیادی به دست آورد.

The turf attracts gamblers and horse lovers from all over the world.

مسابقات اسب‌دوانی قماربازان و علاقه‌مندان به اسب را از سراسر جهان جذب می‌کند.

noun uncountable informal

حوزه، قلمرو، زمینه، حیطه، محدوده (موضوعی که شخصی یا گروهی، دانش یا نفوذ بالایی در آن دارند)

She didn’t like others interfering in her turf at the office.

او خوشش نمی‌آمد که دیگران در حوزه‌ی کاری‌اش در دفتر دخالت کنند.

Don’t question her in the art gallery; this is her turf.

در نگارخانه از او سوال نکن؛ این قلمروی اوست.

noun uncountable informal

قلمرو، محدوده، منطقه (محلی که گروهی آن را مال خود می‌دانند)

The gang's turf extends to the river.

قلمرو گروه اراذل تا رودخانه امتداد دارد.

Territorial disputes arise when two groups claim the same turf.

اختلافات سرزمینی زمانی رخ می‌دهد که دو گروه ادعای مالکیت بر منطقه‌ای را دارند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The basketball team was unbeatable on their home turf.

تیم بسکتبال در زمین خانگی‌اش شکست‌ناپذیر بود.

verb - transitive

با چمن پوشاندن، چمن‌کاری کردن

We plan to turf the backyard before summer begins.

ما قصد داریم قبل‌از شروع تابستان حیاط پشتی را چمن‌کاری کنیم.

After construction was finished, the city turfed the park area around the building.

پس‌از اتمام ساخت‌وساز، شهرداری محوطه‌ی اطراف ساختمان را چمن‌پوش کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد turf

  1. noun a particular area used for or associated with a specific individual or activity
    Synonyms:
    region territory country district terrain
  1. noun surface layer of ground containing a mat of grass and grass roots
    Synonyms:
    ground soil earth area sod grass lawn region terrain territory sward divot neighborhood track racetrack bailiwick greensward peat
  1. noun the range of the authority or influence of a person, group, or thing; a bailiwick:
    Synonyms:
    field

Phrasal verbs

turf out

(انگلیس) دور انداختن، مرخص کردن، بیرون کردن

ارجاع به لغت turf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «turf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/turf

لغات نزدیک turf

پیشنهاد بهبود معانی