با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Encircle

ɪnˈsɜrːkl ɪnˈsɜːkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    encircled
  • شکل سوم:

    encircled
  • سوم شخص مفرد:

    encircles
  • وجه وصفی حال:

    encircling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • دورگرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دورچیزی گشتن، دربرداشتن
    • - Enemy forces encircled the town.
    • - نیروهای دشمن دور شهر را گرفتند.
    • - Now, the enemy's encirclement was complete.
    • - اکنون محاصره‌ی دشمن کامل شده بود.
    • - A ring encircled his little finger.
    • - یک انگشتر بر انگشت کوچکش قرار داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد encircle

  1. verb circumscribe
    Synonyms: band, begird, cincture, circle, circuit, compass, cover, enclose, encompass, enfold, enring, envelop, environ, gird in, girdle, halo, hem in, inclose, invest, ring, surround, wreathe
    Antonyms: let go, unloose

ارجاع به لغت encircle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «encircle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/encircle

لغات نزدیک encircle

پیشنهاد بهبود معانی