با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Halo

ˈheɪloʊ ˈheɪləʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    haloed
  • شکل سوم:

    haloed
  • سوم شخص مفرد:

    haloes
  • وجه وصفی حال:

    haloing
  • شکل جمع:

    haloes

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع halos به‌ جای haloes استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adverb
    هاله، حلقه نور، نورانی شدن (انبیا و اولیا )
    • - Usually a halo is painted around the heads of saints.
    • - معمولاً دور سر مقدسان هاله‌ای نقاشی می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد halo

  1. noun ring of light
    Synonyms: aura, aureola, aureole, aurora, corona, crown of light, glory, halation, nimbus, radiance

ارجاع به لغت halo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «halo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/halo

لغات نزدیک halo

پیشنهاد بهبود معانی