پیچ خوردن، گلها را دسته کردن، حلقه شدن یا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She wreathed the flowers into a garland.
گلها را بهشکل تاج بههم بافت.
Clouds wreathed the mountain top.
ابرها قلهی کوه را احاطه کردند.
The snake wreathed itself round the branch.
مار خود را دور شاخه پیچید.
The statue was wreathed.
مجسمه با گل زینت شده بود.
a face wreathed in smiles
چهرهای که لبخند برآن نقش بسته است
Smoke wreathed upwards.
دود حلقهوار بالا میرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wreathe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wreathe