آخرین به‌روزرسانی:

Wreathe

riːð riːð

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb

پیچ خوردن، گل‌ها را دسته کردن، حلقه شدن یا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

She wreathed the flowers into a garland.

گل‌ها را به‌شکل تاج به‌هم بافت.

Clouds wreathed the mountain top.

ابرها قله‌ی کوه را احاطه کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The snake wreathed itself round the branch.

مار خود را دور شاخه پیچید.

The statue was wreathed.

مجسمه با گل زینت شده بود.

a face wreathed in smiles

چهره‌ای که لبخند برآن نقش بسته است

Smoke wreathed upwards.

دود حلقه‌وار بالا می‌رفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wreathe

  1. verb to move or proceed on a repeatedly curving course
    Synonyms:
    twist wind turn snake curl spiral meander coil weave entwine corkscrew

ارجاع به لغت wreathe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wreathe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wreathe

لغات نزدیک wreathe

پیشنهاد بهبود معانی