Snake

sneɪk sneɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    snaked
  • شکل سوم:

    snaked
  • سوم‌شخص مفرد:

    snakes
  • وجه وصفی حال:

    snaking
  • شکل جمع:

    snakes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
جانورشناسی مار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I saw a snake slithering through the grass in the garden.
- ماری را دیدم که در میان علف‌های باغ می‌خزید.
- She has a fear of snakes and couldn't even look at a picture of one without feeling anxious.
- او از مار می‌ترسد و حتی نمی‌تواند بدون احساس اضطراب به تصویر آن نگاه کند.
verb - intransitive verb - transitive
مارپیچ رفتن، پیچ و تاب خوردن، به صورت مارپیچ پایین رفتن (جاده و رود و غیره)
- The river snakes toward the sea.
- رودخانه با پیچ‌و‌تاب به‌سوی دریا می‌رود.
- The road snakes through the hills.
- جاده از میان تپه‌های مارپیچ رد می‌شود.
noun countable informal
مار خوش‌خط و خال (شخص)، آدم خائن
- Watch out for that snake, he can't be trusted.
- مراقب اون مار خوش‌خط و خال باش، نمیشه بهش اعتماد کرد.
- I knew he was a snake from the moment I met him.
- از همون لحظه‌ای که دیدمش می‌دونستم خائنه.
noun
فنر لوله‌بازکن
- The plumber used a snake to unclog the drain and restore the flow of water.
- لوله‌کش از فنر لوله‌بازکن برای باز کردن گرفتگی فاضلاب و بازگرداندن جریان آب استفاده کرد.
- The plumber used a snake to unclog the drain in the kitchen sink.
- لوله‌کش از فنر لوله‌بازکن برای باز کردن گرفتگی تخلیه‌گاه سینک آشپزخانه استفاده کرد.
verb - transitive
روی زمین کشیدن (و بردن) (به ویژه تنه‌ی درخت و الوار سنگین و غیره)
- Two workers were snaking logs down the hill.
- دو کارگر تنه‌ی درختان را به پایین تپه می‌کشیدند.
- He snaked the long pipes.
- او لوله‌های بلند را روی زمین کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snake

  1. noun Limbless scaly elongate reptile; some are venomous
    Synonyms: serpent, reptile, hydra, ophidian, groveling, vermin, reptile. serpent, bushmaster, reptilian, fer-de-lance, mamba, urutu
  2. verb To move sinuously
    Synonyms: sinuate, slither, undulate
  3. verb To move or proceed on a repeatedly curving course
    Synonyms: coil, corkscrew, curl, entwine, meander, spiral, twine, twist, weave, wind, wreathe
  4. verb To move along in a crouching or prone position
    Synonyms: crawl, creep, slide, worm
  5. verb To move silently and furtively
    Synonyms: creep, glide, lurk, mouse, prowl, pussyfoot, skulk, slide, slink, slip, sneak, steal, gumshoe
  6. noun A deceitful or treacherous person
    Synonyms: snake-in-the-grass
  7. noun A tributary of the Columbia River that rises in Wyoming and flows westward; discovered in 1805 by the Lewis and Clark Expedition
    Synonyms: snake river
  8. adjective
    Synonyms: anguiform, anguine, colubrine, reptilian, serpentiform, serpentine, sinuous

Collocations

Idioms

  • a snake in the grass

    خطر پنهان، دوست خیانتکار، مار خوش خط و خال، گرگ در لباس میش، آدم موذی

ارجاع به لغت snake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snake

لغات نزدیک snake

پیشنهاد بهبود معانی