گذشتهی ساده:
skulkedشکل سوم:
skulkedسومشخص مفرد:
skulksوجه وصفی حال:
skulkingشکل جمع:
skulksدزدکی حرکت کردن، از زیر مسئولیت فرار کردن
The cat skulked through the tall grass, stalking its prey.
گربه از لابه لای علفهای بلند دزدکی حرکت و شکار خود را تعقیب میکرد.
The spy had to skulk through the enemy's territory without being detected.
جاسوس مجبور بود بدون شناسایی شدن از طریق خاک دشمن دزدکی حرکت کند.
(درمورد روباه) دسته، گروه، آدم بیبندوبار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I saw a skulk of foxes in the woods last night.
دیشب دستهای از روباهها را در جنگل دیدم.
The skulk of foxes disappeared into the forest.
گروهی از روباهها در جنگل ناپدید شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «skulk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skulk