گذشتهی ساده:
skulledشکل سوم:
skulledسومشخص مفرد:
skullsوجه وصفی حال:
skullingشکل جمع:
skullsکالبدشناسی جمجمه، کاسهی سر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
The forensic team examined the skull for any signs of trauma or injury.
تیم پزشکی قانونی جمجمه را از نظر هرگونه نشانهای از ضربه یا جراحت بررسی کردند.
The archaeologist discovered skulls buried in the tomb.
این باستانشناس کاسههای سر مدفون در مقبره را کشف کرد.
کله، سر، مخ (معمولاً با تداعی منفی یا مزاحآمیز)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a thick skull
کلهخر
an empty skull
کلهپوک، بیمخ
به سر کسی زدن، توسری زدن، کوفتن (بر سر کسی)
The detective had to skull the suspect.
کارآگاه مجبور شد به سر مظنون بزند.
The bully threatened to skull him.
قلدر او را تهدید به توسری زدن کرد.
(عامیانه) احمق، بیشعور، بیمغز، بیکله
پخمه بودن، کودن بودن، کلهخر بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «skull» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skull