آخرین به‌روزرسانی:

Skullcap

ˈskʌlkæp ˈskʌlkæp

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: skull cap

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

کلاه بدون لبه، نوعی عرق‌چین (کلاه کوچک و گردی که بیشتر مردان مذهبی یهودی یا کشیشان کاتولیک رومی رده‌بالا از آن استفاده می‌کنند)

The rabbi wore a traditional black skullcap during the religious ceremony.

خاخام در مراسم مذهبی کلاه بدون لبه‌ی مشکی سنتی‌ای بر سر داشت.

The pope's skull cap was adorned with intricate embroidery.

عرق‌چین پاپ با گلدوزی‌های پرنقش‌ونگار تزیین شده بود.

noun

گیاه‌شناسی قاشقک، بشقابی، سپرک

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The tiny skullcap flowers bloomed in the meadow, resembling miniature helmets.

دمنوش گیاهی حاوی مقداری قاشقک بود که به آن اثر تسکین‌دهنده و آرام‌بخش می‌داد.

The herbalist recommended drinking skullcap tea to help calm my nerves.

این عطار نوشیدن چای سپرک را برای کمک به آرامش اعصاب من توصیه کرد.

noun

کالبدشناسی قسمت فوقانی جمجمه، فرق سر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

The doctor examined the patient's skullcap.

پزشک قسمت فوقانی جمجمه‌ی بیمار را معاینه کرد.

The neurologist studied the intricate details of the skullcap to better understand the structure of the brain.

این متخصص مغز و اعصاب جزئیات پیچیده‌ی فرق سر را به‌منظور درک بهتر ساختار مغز بررسی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skullcap

  1. noun the dome of the skull
    Synonyms:
    beanie helmetflower calvaria calotte kipa yarmulke zucchetto

ارجاع به لغت skullcap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skullcap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skullcap

لغات نزدیک skullcap

پیشنهاد بهبود معانی