با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Skullcap

ˈskʌlkæp ˈskʌlkæp
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: skull cap

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    کلاه بدون لبه، نوعی عرق‌چین (کلاه کوچک و گردی که بیشتر مردان مذهبی یهودی یا کشیشان کاتولیک رومی رده‌بالا از آن استفاده می‌کنند)
    • - The rabbi wore a traditional black skullcap during the religious ceremony.
    • - خاخام در مراسم مذهبی کلاه بدون لبه‌ی مشکی سنتی‌ای بر سر داشت.
    • - The pope's skull cap was adorned with intricate embroidery.
    • - عرق‌چین پاپ با گلدوزی‌های پرنقش‌ونگار تزیین شده بود.
  • noun
    گیاه‌شناسی قاشقک، بشقابی، سپرک
    • - The tiny skullcap flowers bloomed in the meadow, resembling miniature helmets.
    • - دمنوش گیاهی حاوی مقداری قاشقک بود که به آن اثر تسکین‌دهنده و آرام‌بخش می‌داد.
    • - The herbalist recommended drinking skullcap tea to help calm my nerves.
    • - این عطار نوشیدن چای سپرک را برای کمک به آرامش اعصاب من توصیه کرد.
  • noun
    کالبدشناسی قسمت فوقانی جمجمه، فرق سر
    • - The doctor examined the patient's skullcap.
    • - پزشک قسمت فوقانی جمجمه‌ی بیمار را معاینه کرد.
    • - The neurologist studied the intricate details of the skullcap to better understand the structure of the brain.
    • - این متخصص مغز و اعصاب جزئیات پیچیده‌ی فرق سر را به‌منظور درک بهتر ساختار مغز بررسی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skullcap

  1. noun The dome of the skull
    Synonyms: beanie, calotte, yarmulke, helmetflower, calvaria, kipa, zucchetto

ارجاع به لغت skullcap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skullcap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skullcap

لغات نزدیک skullcap

پیشنهاد بهبود معانی