فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crouch

kraʊtʃ kraʊtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive
    دولا شدن، قوز کردن (از ترس و سرما)
    • - The cat was in a crouching position, ready to attack.
    • - گربه خم شده بود و می‌خواست حمله کند.
    • - He crouched and slid under the table.
    • - او قوز کرد و خزید زیر میز.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crouch

  1. verb stoop low; cringe
    Synonyms: bend, bend down, bow, cower, dip, duck, grovel, huddle, hunch, hunker down, kneel, quail, quat, scrooch down, squat, stoop, wince
    Antonyms: stretch

ارجاع به لغت crouch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crouch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crouch

لغات نزدیک crouch

پیشنهاد بهبود معانی