سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن، سریدن، سراندن، سر دادن، لغزاندن
The toy car slid across the polished floor.
ماشین اسباببازی روی سطح صیقلی میلغزید.
Be careful not to slide on the ice!
مراقب باشید روی یخ لیز نخورید!
The car tires skidded on the wet road.
لاستیکهای ماشین روی جادهی خیس سر خورد.
to slide downhill on a sled
با سورتمه از تپه به پایین سریدن
Slide the left ski forward, then the right.
اسکی چپ را به جلو بلغزان، سپس اسکی راست را.
Children were sliding on the ice.
بچهها روی یخ سر میخوردند.
پایین آمدن، تنزل کردن، کاهش یافتن، افت داشتن، سقوط کردن (قیمت و عملکرد و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company's profits began to slide after the new competitor entered the market.
سود این شرکت پس از ورود رقیب جدید به بازار شروع به کاهش یافتن کرد.
The team's performance has been sliding lately.
عملکرد این تیم اخیراً افت داشته است.
(در ترکیب) لغزش، لغزه (حرکت ناگهانی تودهی بزرگ گل یا سنگ به پایین تپه)
The heavy rain caused a dangerous mudslide down the hillside.
بارش شدید باران باعث گللغزهی خطرناک در دامنهی تپه شد.
The road was closed temporarily due to a rockslide.
این جاده به دلیل سنگلغزش موقتاً بسته شد.
سرسره
The slippery surface of the slide made it easy for the children to glide down swiftly.
سطح لغزندهی سرسره باعث شد تا بچهها بهراحتی به سمت پایین سر بخورند.
I watched as my toddler giggled with delight while going down the slide at the park.
وقتی کودک نوپای من از سرسرهی پارک پایین میرفت، دیدم که با لذت میخندید.
اسباب لغزنده (روی ابزار یا وسیله)
The engineer examined the machine's slide, which appeared to be stuck and needed lubrication.
مهندس اسباب لغزندهی دستگاه را بررسی کرد. به نظر میرسید گیر کرده و نیاز به روغنکاری دارد.
The mechanic replaced the worn-out slide on the engine with a new one.
مکانیک اسباب لغزندهی فرسودهی روی موتور را با یک اسباب لغزندهی جدید جایگزین کرد.
افت، کاهش، نزول، سقوط
The athlete's performance showed a slide in skill and ability compared to previous years.
عملکرد این ورزشکار در مقایسه با سالهای گذشته افت مهارت و توانایی را نشان میداد.
The politician's scandal caused a rapid slide in public trust and support.
رسوایی این سیاستمدار باعث کاهش سریع اعتماد و حمایت عمومی شد.
اسلاید (نوعی فیلم مثبت که باعث ثبت تصویری مثبت روی پایهی شفاف میشود)
The old family slides brought back cherished memories.
اسلایدهای قدیمی خانواده خاطرات خوبی را زنده میکرد.
The slide was carefully placed in the album to preserve the precious moments.
اسلاید به دقت در آلبوم قرار داده شد تا لحظات ارزشمند حفظ شود.
کامپیوتر اسلاید، نمابرگ (در ارائهی مطالب روی صفحهی نمایش کاربرد دارد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The teacher used the slide to explain the complex concept.
معلم از اسلاید برای توضیح دادن این مفهوم پیچیده استفاده کرد.
The slide displayed the company's financial performance.
این نمابرگ عملکرد مالی شرکت را نشان میداد.
لام، اسلاید (میکروسکوپ)
The scientist placed the specimen on the slide.
دانشمند نمونه را روی لام قرار داد.
I need to clean the microscope slide before using it again.
قبل از استفادهی مجدد، باید اسلاید میکروسکوپ را تمیز کنم.
انگلیسی بریتانیایی سنجاق سر
I need to buy a new slide for my hair.
باید سنجاق جدیدی برای موهایم بخرم.
The little girl's slide sparkled in the sunlight as she played at the park.
سنجاق سر دخترک در حالی که در پارک بازی میکرد، زیر نور خورشید برق میزد.
دمپایی
I bought a new pair of slides for the beach.
یک جفت دمپایی جدید برای ساحل خریدم.
She loves wearing slides.
او عاشق به پا کردن دمپایی است.
آمدن، حرکت کردن، رفتن (بهسرعت و بیسروصدا)، جیم شدن
The thief slid out of the window.
دزد مخفیانه از پنجره بیرون رفت.
Before he could be arrested he slid out of the country.
پیش از آنکه بازداشت شود از کشور جیم شد.
The thief managed to slide into the room without making a sound.
دزد بدون اینکه صدایی در بیاورد توانست به داخل اتاق بیاید.
The thief slid out of the room, leaving no trace of his presence.
دزد از اتاق بیرون رفت و اثری از حضورش باقی نگذاشت.
افتادن، رها شدن (با لغزش)
The train's movement caused the box to slide off the seat.
حرکت قطار باعث شد که جعبه از روی صندلی بیفتد.
The cup slid from Naheed's hand.
فنجان از دست ناهید افتاد.
فرورفتن، بازگشتن، روی آوردن، دچار لغزش شدن (از نظر اخلاقی یا اعتیاد یا عادت و غیره)
He slid back into the world of gambling.
دوباره به عالم قماربازی روی آورد.
to slide into bad habits
بازگشتن به عادات بد
پسوپیش رفتن، حرکت کشویی کردن
windows that slide open
پنجرههایی که کشویی باز میشوند
The car seat can be slid back and forth.
صندلی ماشین را میشود پس و پیش کشید.
The drawers slide in and out easily.
کشوها بهآسانی باز و بسته میشوند.
لغزش، سر، سرش
The ice on the road caused my car to go into a slide.
یخبندان جاده باعث شد ماشینم دچار لغزش شود.
She lost her balance and took a painful slide down the icy hill.
تعادلش را از دست داد و از تپهی یخزده به پایین لغزید.
سرازیری، سراشیبی
The delivery truck got stuck on the icy slide.
کامیون تحویل در سرازیری یخی گیر کرد.
The river's slide down the mountain created a breathtaking natural spectacle.
سراشیبی رودخانه به پایین کوه منظرهی طبیعی خیرهکنندهای را ایجاد کرد.
(از نظر عادت یا اعتیاد و غیره) دچار لغزش شدن
(از چیزی) احتراز کردن، ندیده گرفتن، ندیده رد شدن
مکانی را ترک کردن
معیار متناسبسازی
در بوتهی اهمال گذشتن، اهمال کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «slide» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slide