فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Coast

koʊst kəʊst

گذشته‌ی ساده:

coasted

شکل سوم:

coasted

سوم‌شخص مفرد:

coasts

وجه وصفی حال:

coasting

شکل جمع:

coasts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

ساحل، دریاکنار

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

the Caspian coast

کرانه‌ی دریای خزر

a tanker off the coast of Bushehr

کشتی نفت‌کش در نزدیکی ساحل بوشهر

verb - intransitive

سریدن، سرازیر رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

A car was coasting down a hill.

اتومبیلی در سرازیری تپه با دنده خلاص می‌رفت.

Everything was coasting along smoothly until he started meddling.

همه‌چیز خوب پیش می‌رفت، تا اینکه او شروع به دخالت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coast

  1. noun border by water
    Synonyms:
    shore beach coastline seashore seaside shoreline strand bank seacoast margin littoral seaboard
  1. verb glide along without much effort
    Synonyms:
    float drift slide sail cruise taxi skate freewheel smooth along get by ride on current

Collocations

from coast to coast

کران تا کران، از یک سو به سوی دیگر (کشور)

off the coast

در نزدیکی کرانه، نزدیک به ساحل

the coast

(امریکا - عامیانه) کرانه‌ی غربی (یعنی سواحل کالیفرنیا و اورگان و واشنگتن)

Idioms

the coast is clear

(مجازی) راه باز است، خطری در میان نیست.

کار روبه‌راه است، مشکلی نیست، کسی مزاحم نیست

ارجاع به لغت coast

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coast» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coast

لغات نزدیک coast

پیشنهاد بهبود معانی