Undulate

ˈʌndjʊleɪt ˈʌndjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    undulated
  • شکل سوم:

    undulated
  • سوم‌شخص مفرد:

    undulates
  • وجه وصفی حال:

    undulating
  • صفت تفضیلی:

    more undulate
  • صفت عالی:

    most undulate

معنی و نمونه‌جمله

adjective adverb
موج‌دار کردن، تموج داشتن، موج‌دار بودن، نوسان داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the breeze and the undulating surface of the lake
- نسیم و سطح مواج دریاچه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undulate

  1. verb rise and fall
    Synonyms: billow, flow, heave, oscillate, ripple, roll, surge, swell, swing, wave, wobble

ارجاع به لغت undulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undulate

لغات نزدیک undulate

پیشنهاد بهبود معانی