آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ تیر ۱۴۰۳

    Curl

    kɜːrl kɜːl

    گذشته‌ی ساده:

    curled

    شکل سوم:

    curled

    سوم‌شخص مفرد:

    curls

    وجه وصفی حال:

    curling

    شکل جمع:

    curls

    معنی curl | جمله با curl

    noun countable uncountable

    آرایش و پیرایش فر، جعد (مو)

    He gently ran his fingers through her curls.

    انگشتانش را به‌آرامی از میان فرهای او عبور داد.

    The actress's signature was her long curls.

    مشخصه‌ی این بازیگر، جعد بلند بود.

    noun

    حلقه (دود)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    the curls of his cigarette smoke

    حلقه‌های دود سیگار او

    The curls of smoke filled the room.

    حلقه‌های دود اتاق را پر کرد.

    noun countable uncountable

    انگلیسی بریتانیایی ورزش کات (در ضربه زدن به توپ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The curl of the ball took it past the goalkeeper and into the net.

    کات توپ آن را از کنار دروازه‌بان عبور داد و وارد دروازه کرد.

    His free kick had a perfect curl that left the defenders stunned.

    ضربه‌ی آزاد او کات بی‌نقصی داشت که مدافعان را حیرت‌زده کرد.

    noun countable uncountable

    ورزش حلقه (نوعی تمرین با وزنه که در آن بازو یا پا از حالت صاف به‌سمت خمیدگی می‌رود)

    I did three sets of curls with 10-pound weights.

    سه ست حلقه با وزنه‌های ۱۰ پوندی را انجام دادم.

    My trainer recommended doing hammer curls.

    مربی من انجام حلقه (جلوبازو) چکشی را توصیه کرد.

    verb - transitive

    آرایش و پیرایش فر کردن، مجعّد کردن (مو)

    She curls her hair at home.

    او در خانه موی خود را فر می‌کند.

    She curled her hair with a curling iron.

    موهایش را با بیگودی مجعّد کرد.

    verb - intransitive

    فر داشتن، مجعد بودن (مو)

    My hair is naturally curled.

    موی من به‌طور طبیعی فر دارد.

    Her hair is curled.

    موهایش مجعّد است.

    verb - intransitive

    آرایش و پیرایش فر شدن، مجعد شدن (مو)

    Her hair started to curl.

    موهایش داشت فر می‌شد.

    Despite my efforts, my hair refused to curl no matter what I tried.

    علی‌رغم تلاشم، هر چه سعی کردم موهایم مجعّد نشدند.

    verb - transitive

    حلقه کردن، پیچاندن، (لب) جمع کردن

    The cat curled its tail around its body as it took a nap.

    گربه هنگام چرت زدن دمش را دور بدنش حلقه کرد.

    I curled my lip.

    لبم را جمع کردم.

    verb - transitive

    حلقه شدن، پیچیدن، (لب) جمع شدن

    Her white hands were curled around the cup.

    دستان سفیدش دور فنجان حلقه شده بودند.

    As the pain intensified, her fingers began to curl around in agony.

    با تشدید درد، انگشتانش از شدت درد شروع به پیچیدن کردند.

    verb - intransitive verb - transitive

    ورزش کات دادن (به توپ)، کات برداشتن (توپ)

    The player curled the ball.

    بازیکن به توپ کات داد.

    The wind caused the ball to curl.

    باد باعث کات برداشتن توپ شد.

    verb - intransitive

    ورزش سنگ‌سُره بازی کردن، کرلینگ بازی کردن

    She curled, but her stone didn't make it to the target.

    سنگ‌سُره بازی کرد اما سنگش به هدف نرسید.

    She loves to curl with her friends on the weekends.

    دوست دارد آخر هفته‌ها با دوستانش کرلینگ بازی کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد curl

    1. noun loop, ringlet, curve
      Synonyms:
      twist wave coil spiral kink swirl crispation frizz curlicue whorl flourish quirk crimp
      Antonyms:
      line
    1. verb bend, loop
      Synonyms:
      bend turn twist curve wind coil fold roll wave ripple loop kink crimp crinkle twirl spiral swirl writhe snake wreathe entwine lap crook buckle frizz contort crisp meander indent scallop zigzag form into ringlets convolute corkscrew
      Antonyms:
      straighten

    Phrasal verbs

    curl up

    1- خود را جمع کردن، حلقه شدن، چنبر زدن (مثل مار)، پاهای خود را بر شکم جفت کردن

    2- فردار کردن، فر زدن، لوله شدن یا کردن

    Collocations

    in curl

    فردار، فر زده

    Idioms

    curl into a ball

    (انسان یا جانور) خود را جمع کردن، خود را به صورت حلقه درآوردن

    سوال‌های رایج curl

    گذشته‌ی ساده curl چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده curl در زبان انگلیسی curled است.

    شکل سوم curl چی میشه؟

    شکل سوم curl در زبان انگلیسی curled است.

    شکل جمع curl چی میشه؟

    شکل جمع curl در زبان انگلیسی curls است.

    وجه وصفی حال curl چی میشه؟

    وجه وصفی حال curl در زبان انگلیسی curling است.

    سوم‌شخص مفرد curl چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد curl در زبان انگلیسی curls است.

    ارجاع به لغت curl

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «curl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/curl

    لغات نزدیک curl

    • - Curitiba
    • - curium
    • - curl
    • - curl into a ball
    • - curl up
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.