گذشتهی ساده:
curledشکل سوم:
curledسومشخص مفرد:
curlsوجه وصفی حال:
curlingشکل جمع:
curlsآرایش و پیرایش فر، جعد (مو)
He gently ran his fingers through her curls.
انگشتانش را بهآرامی از میان فرهای او عبور داد.
The actress's signature was her long curls.
مشخصهی این بازیگر، جعد بلند بود.
حلقه (دود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the curls of his cigarette smoke
حلقههای دود سیگار او
The curls of smoke filled the room.
حلقههای دود اتاق را پر کرد.
انگلیسی بریتانیایی ورزش کات (در ضربه زدن به توپ)
The curl of the ball took it past the goalkeeper and into the net.
کات توپ آن را از کنار دروازهبان عبور داد و وارد دروازه کرد.
His free kick had a perfect curl that left the defenders stunned.
ضربهی آزاد او کات بینقصی داشت که مدافعان را حیرتزده کرد.
ورزش حلقه (نوعی تمرین با وزنه که در آن بازو یا پا از حالت صاف بهسمت خمیدگی میرود)
I did three sets of curls with 10-pound weights.
سه ست حلقه با وزنههای ۱۰ پوندی را انجام دادم.
My trainer recommended doing hammer curls.
مربی من انجام حلقه (جلوبازو) چکشی را توصیه کرد.
آرایش و پیرایش فر کردن، مجعّد کردن (مو)
She curls her hair at home.
او در خانه موی خود را فر میکند.
She curled her hair with a curling iron.
موهایش را با بیگودی مجعّد کرد.
فر داشتن، مجعد بودن (مو)
My hair is naturally curled.
موی من بهطور طبیعی فر دارد.
Her hair is curled.
موهایش مجعّد است.
آرایش و پیرایش فر شدن، مجعد شدن (مو)
Her hair started to curl.
موهایش داشت فر میشد.
Despite my efforts, my hair refused to curl no matter what I tried.
علیرغم تلاشم، هر چه سعی کردم موهایم مجعّد نشدند.
حلقه کردن، پیچاندن، (لب) جمع کردن
The cat curled its tail around its body as it took a nap.
گربه هنگام چرت زدن دمش را دور بدنش حلقه کرد.
I curled my lip.
لبم را جمع کردم.
حلقه شدن، پیچیدن، (لب) جمع شدن
Her white hands were curled around the cup.
دستان سفیدش دور فنجان حلقه شده بودند.
As the pain intensified, her fingers began to curl around in agony.
با تشدید درد، انگشتانش از شدت درد شروع به پیچیدن کردند.
ورزش کات دادن (به توپ)، کات برداشتن (توپ)
The player curled the ball.
بازیکن به توپ کات داد.
The wind caused the ball to curl.
باد باعث کات برداشتن توپ شد.
ورزش سنگسُره بازی کردن، کرلینگ بازی کردن
She curled, but her stone didn't make it to the target.
سنگسُره بازی کرد اما سنگش به هدف نرسید.
She loves to curl with her friends on the weekends.
دوست دارد آخر هفتهها با دوستانش کرلینگ بازی کند.
1- خود را جمع کردن، حلقه شدن، چنبر زدن (مثل مار)، پاهای خود را بر شکم جفت کردن
2- فردار کردن، فر زدن، لوله شدن یا کردن
فردار، فر زده
(انسان یا جانور) خود را جمع کردن، خود را به صورت حلقه درآوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «curl» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/curl