آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Crinkle

ˈkrɪŋkl ˈkrɪŋkl

معنی crinkle | جمله با crinkle

noun adverb

پیچاندن، تاب دادن، مضرس، زیگ‌زاگ، دندانه‌دندانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

His face crinkled into a smile.

چهره‌اش از لبخند چروکیده شد.

The damp air crinkled her hair.

هوای مرطوب گیسوانش را فرفری کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Dry leaves crinkled under my feet.

برگ‌های خشک زیر پایم خش‌خش می‌کردند.

the crinkle of paper being crunched

صدای خش‌خش کاغذی که دارد مچاله می‌شود

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد crinkle

ارجاع به لغت crinkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crinkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crinkle

لغات نزدیک crinkle

پیشنهاد بهبود معانی