فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Wrinkle

ˈrɪŋkl ˈrɪŋkl

گذشته‌ی ساده:

wrinkled

شکل سوم:

wrinkled

سوم‌شخص مفرد:

wrinkles

وجه وصفی حال:

wrinkling

شکل جمع:

wrinkles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb C2

آژنگ، چین، چروک، چین خوردگی، چین و چروک خوردن، چروکیده شدن، چروکیدن، چین دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

the wrinkles on my forehead

چین‌و‌چروک‌های پیشانی من

Iron the wrinkles off your dress.

چروک‌های پیراهن خود را با اطو برطرف کن.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a slight wrinkle on the surface of the ice

یک ناصافی خفیف بر سطح یخ

an old man's wrinkled face

چهره‌ی چروکیده‌ی پیرمرد

a wrinkled skirt

دامن چروکیده

to wrinkle one's brow

ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)

Thank you for the wrinkle about writing that note.

از راهنمایی شما درباره‌ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.

A new wrinkle whereby smoke is refined.

روش تازه‌ای که توسط آن دود پالایش می‌شود.

cloth that wrinkles easily

پارچه‌ای که زود چروک می‌شود

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wrinkle

  1. noun crinkle, fold
    Synonyms:
    crease fold line depression contraction crumple pucker furrow ridge rumple pleat corrugation gather tuck crow’s-foot plica rimple
    Antonyms:
    smoothness
  1. verb crinkle, fold
    Synonyms:
    crease fold crumple pucker compress gather line twist crimp scrunch screw up corrugate rumple ruck crisp seam furrow shrivel rimple prune up
    Antonyms:
    smooth straighten unfold

ارجاع به لغت wrinkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wrinkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wrinkle

لغات نزدیک wrinkle

پیشنهاد بهبود معانی