گذشتهی ساده:
wrinkledشکل سوم:
wrinkledسومشخص مفرد:
wrinklesوجه وصفی حال:
wrinklingشکل جمع:
wrinklesآژنگ، چین، چروک، چین خوردگی، چین و چروک خوردن، چروکیده شدن، چروکیدن، چین دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the wrinkles on my forehead
چینوچروکهای پیشانی من
Iron the wrinkles off your dress.
چروکهای پیراهن خود را با اطو برطرف کن.
a slight wrinkle on the surface of the ice
یک ناصافی خفیف بر سطح یخ
an old man's wrinkled face
چهرهی چروکیدهی پیرمرد
a wrinkled skirt
دامن چروکیده
to wrinkle one's brow
ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)
Thank you for the wrinkle about writing that note.
از راهنمایی شما دربارهی نوشتن آن یادداشت متشکرم.
A new wrinkle whereby smoke is refined.
روش تازهای که توسط آن دود پالایش میشود.
cloth that wrinkles easily
پارچهای که زود چروک میشود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wrinkle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wrinkle