با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wrinkle

ˈrɪŋkl ˈrɪŋkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wrinkled
  • شکل سوم:

    wrinkled
  • سوم شخص مفرد:

    wrinkles
  • وجه وصفی حال:

    wrinkling
  • شکل جمع:

    wrinkles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb C2
آژنگ، چین، چروک، چین خوردگی، چین و چروک خوردن، چروکیده شدن، چروکیدن، چین دادن
- the wrinkles on my forehead
- چین‌و‌چروک‌های پیشانی من
- Iron the wrinkles off your dress.
- چروک‌های پیراهن خود را با اطو برطرف کن.
- a slight wrinkle on the surface of the ice
- یک ناصافی خفیف بر سطح یخ
- an old man's wrinkled face
- چهره‌ی چروکیده‌ی پیرمرد
- a wrinkled skirt
- دامن چروکیده
- to wrinkle one's brow
- ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)
- Thank you for the wrinkle about writing that note.
- از راهنمایی شما درباره‌ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.
- A new wrinkle whereby smoke is refined.
- روش تازه‌ای که توسط آن دود پالایش می‌شود.
- cloth that wrinkles easily
- پارچه‌ای که زود چروک می‌شود
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wrinkle

  1. noun crinkle, fold
    Synonyms: contraction, corrugation, crease, crow’s-foot, crumple, depression, furrow, gather, line, pleat, plica, pucker, ridge, rimple, rumple, tuck
    Antonyms: smoothness
  2. verb crinkle, fold
    Synonyms: compress, corrugate, crease, crimp, crisp, crumple, furrow, gather, line, prune up, pucker, purse, rimple, ruck, rumple, screw up, scrunch, seam, shrivel, twist
    Antonyms: smooth, straighten, unfold

ارجاع به لغت wrinkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wrinkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wrinkle

لغات نزدیک wrinkle

پیشنهاد بهبود معانی