شکل جمع:
wristsکالبدشناسی مچ دست
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
He sprained his wrist while playing basketball.
او در حین بازی بسکتبال مچ دستش پیچ خورد.
She had a tattoo of a flower on her wrist.
او یک خالکوبی گل روی مچ دستش داشت.
پوشاک سرآستین، مچبند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The watch clung tightly to her wrist.
ساعت محکم به سرآستینش چسبیده بود.
The sweater had a tight wrist that kept me warm in the cold weather.
ژاکت سرآستین تنگی داشت که در هوای سرد من را گرم نگه میداشت.
گوشمالی دادن، تنبیه جزئی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wrist» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wrist