با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wrist

rɪst rɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wrists

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
کالبدشناسی مچ دست
- He sprained his wrist while playing basketball.
- او در حین بازی بسکتبال مچ دستش پیچ خورد.
- She had a tattoo of a flower on her wrist.
- او یک خال‌کوبی گل روی مچ دستش داشت.
noun countable
پوشاک سرآستین، مچ‌بند
- The watch clung tightly to her wrist.
- ساعت محکم به سرآستینش چسبیده بود.
- The sweater had a tight wrist that kept me warm in the cold weather.
- ژاکت سرآستین تنگی داشت که در هوای سرد من را گرم نگه می‌داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wrist

  1. noun A joint between the distal end of the radius and the proximal row of carpal bones
    Synonyms: carpus, wrist joint, radiocarpal joint, articulatio radiocarpea

Idioms

ارجاع به لغت wrist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wrist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wrist

لغات نزدیک wrist

پیشنهاد بهبود معانی