فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Wrist

rɪst rɪst

شکل جمع:

wrists

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

کالبدشناسی مچ دست

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

He sprained his wrist while playing basketball.

او در حین بازی بسکتبال مچ دستش پیچ خورد.

She had a tattoo of a flower on her wrist.

او یک خال‌کوبی گل روی مچ دستش داشت.

noun countable

پوشاک سرآستین، مچ‌بند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The watch clung tightly to her wrist.

ساعت محکم به سرآستینش چسبیده بود.

The sweater had a tight wrist that kept me warm in the cold weather.

ژاکت سرآستین تنگی داشت که در هوای سرد من را گرم نگه می‌داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wrist

  1. noun a joint between the distal end of the radius and the proximal row of carpal bones
    Synonyms:
    wrist joint radiocarpal joint articulatio radiocarpea carpus

Idioms

a slap on the wrist

گوشمالی دادن، تنبیه جزئی

ارجاع به لغت wrist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wrist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wrist

لغات نزدیک wrist

پیشنهاد بهبود معانی