گذشتهی ساده:
crackledشکل سوم:
crackledسومشخص مفرد:
cracklesوجه وصفی حال:
cracklingشکل جمع:
cracklesصدای ترقوتروق، صدای انفجار پیدرپی، صدای انفجار و شکستگی تولید کردن، شکستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The wood crackled in the fireplace.
هیزم در بخاری ترقتروق میکرد.
the distant crackle of gunfire
صدای گرپ گرپ تیراندازی از دور
A book that crackles with wit.
کتابی که سبک شوخ آن درخشان است.
Bad paint crackles sooner.
رنگ نامرغوب زودتر ترک ترک میشود.
She crackled the newspaper.
روزنامه را با صدای خشخش مچاله کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crackle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crackle