فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crackle

ˈkrækl ˈkrækl

گذشته‌ی ساده:

crackled

شکل سوم:

crackled

سوم‌شخص مفرد:

crackles

وجه وصفی حال:

crackling

شکل جمع:

crackles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

صدای ترق‌وتروق، صدای انفجار پی‌در‌پی، صدای انفجار و شکستگی تولید کردن، شکستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The wood crackled in the fireplace.

هیزم در بخاری ترق‌تروق می‌کرد.

the distant crackle of gunfire

صدای گرپ گرپ تیراندازی از دور

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A book that crackles with wit.

کتابی که سبک شوخ آن درخشان است.

Bad paint crackles sooner.

رنگ نامرغوب زودتر ترک ترک می‌شود.

She crackled the newspaper.

روزنامه را با صدای خش‌خش مچاله کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crackle

  1. verb to make a series of short, sharp noises
    Synonyms:
    crackling crunch snap crinkle splutter crepitate decrepitate
  1. noun the sharp sound of snapping noises
    Synonyms:
    crackling crepitation
  1. noun glazed china with a network of fine cracks on the surface
    Synonyms:
    crackle china crackleware

ارجاع به لغت crackle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crackle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crackle

لغات نزدیک crackle

پیشنهاد بهبود معانی