فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crackle

ˈkrækl ˈkrækl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crackled
  • شکل سوم:

    crackled
  • سوم شخص مفرد:

    crackles
  • وجه وصفی حال:

    crackling
  • شکل جمع:

    crackles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • صدای ترق‌وتروق، صدای انفجار پی‌در‌پی، صدای انفجار و شکستگی تولید کردن، شکستن
    • - The wood crackled in the fireplace.
    • - هیزم در بخاری ترق‌تروق می‌کرد.
    • - the distant crackle of gunfire
    • - صدای گرپ گرپ تیراندازی از دور
    • - A book that crackles with wit.
    • - کتابی که سبک شوخ آن درخشان است.
    • - Bad paint crackles sooner.
    • - رنگ نامرغوب زودتر ترک ترک می‌شود.
    • - She crackled the newspaper.
    • - روزنامه را با صدای خش‌خش مچاله کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crackle

  1. verb To make a series of short, sharp noises
    Synonyms: crepitate, break, crackling, splutter, crunch, crinkle, decrepitate.--n. crepitation, noise, sputter, snap, scranch, sound, sparkle, scraunch
  2. noun The sharp sound of snapping noises
    Synonyms: crackling, crepitation
  3. noun Glazed china with a network of fine cracks on the surface
    Synonyms: crackleware, crackle china

ارجاع به لغت crackle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crackle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crackle

لغات نزدیک crackle

پیشنهاد بهبود معانی