فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Crinkly

ˈkrɪŋkli ˈkrɪŋkli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

چروکیده، چروک، پُرچین‌وچروک، چین‌خورده، چین‌برداشته

brown crinkly paper

کاغذ چین‌خورده‌ی قهوه‌ای

a crinkly green silk dress

لباس ابریشمی سبز پُرچین‌وچروک

adjective

(مو) مجعّد، فِردار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

crinkly hair

موهایِ فِردار

crinkly fair hair

موهای روشنِ مجعّد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crinkly

  1. adverb wavy
    Synonyms:
    curly crinkled wrinkled crimped sinuous

ارجاع به لغت crinkly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crinkly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crinkly

لغات نزدیک crinkly

پیشنهاد بهبود معانی