فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Crinkly

ˈkrɪŋkli ˈkrɪŋkli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    چروکیده، چروک، پُرچین‌وچروک، چین‌خورده، چین‌برداشته
    • - brown crinkly paper
    • - کاغذ چین‌خورده‌ی قهوه‌ای
    • - a crinkly green silk dress
    • - لباس ابریشمی سبز پُرچین‌وچروک
  • adjective
    (مو) مجعّد، فِردار
    • - crinkly hair
    • - موهایِ فِردار
    • - crinkly fair hair
    • - موهای روشنِ مجعّد
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد crinkly

  1. adverb wavy
    Synonyms: sinuous, crimped, curly, wrinkled, crinkled

ارجاع به لغت crinkly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crinkly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crinkly

لغات نزدیک crinkly

پیشنهاد بهبود معانی