فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Curly

ˈkɜːrli ˈkɜːli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    curlier
  • صفت عالی:

    curliest

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective B1
    مجعد، فرفری
    • - My grandson, Brian, has curly, yellow hair.
    • - نوه‌ام برایان موی فرفری طلایی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد curly

  1. adjective looping, forming ringlets
    Synonyms: coiled, convoluted, corkscrew, crimped, crimpy, crinkling, crinkly, crisp, curled, curling, frizzed, frizzy, fuzzy, kinky, looped, permed, spiralled, waved, waving, wavy, winding, wound
    Antonyms: straight

ارجاع به لغت curly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «curly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/curly

لغات نزدیک curly

پیشنهاد بهبود معانی