آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Kinky

ˈkɪŋki ˈkɪŋki

معنی kinky | جمله با kinky

adjective

پیچ‌خورده، گره‌خورده، موی وزکرده، فرفری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The Negros had kinky hair.

سیاه‌پوستان موهای وزکرده داشتند.

Kinky yarns that could not be untangled.

کلاف‌های درهم‌پیچیده‌ای که نمی‌شد آن‌ها را از هم باز کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The movie is full of kinky sex scenes.

فیلم پر از صحنه‌های جنسی غیرطبیعی است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد kinky

  1. adjective twisted
    Synonyms:
    tangled knotted rolled curled curly coiled crimped frizzled frizzy matted matty
    Antonyms:
    straight untwisted unkinked
  1. adjective bizarre, perverted
    Synonyms:
    strange unusual odd peculiar weird deviant eccentric unconventional queer outlandish warped depraved degenerated sick perverted outre licentious far-out unnatural
    Antonyms:
    normal usual decent ethical clean unperverted

ارجاع به لغت kinky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kinky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kinky

لغات نزدیک kinky

پیشنهاد بهبود معانی