فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Eccentric

    ɪkˈsentrɪk ɪkˈsentrɪk
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      eccentrics

    • صفت تفضیلی:

      more eccentric

    • صفت عالی:

      most eccentric

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adjective
    گریزنده از مرکز، بیرون از مرکز، (مجازاً) غیرعادی، غریب، عجیب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - eccentric disk
    - صفحه‌ی لنگ (خارج از مرکز)
    - eccentric motion
    - لنگ چرخش
    - an eccentric man whose house was filled with his own statues
    - آدمی غیرعادی که خانه‌اش از مجسمه‌های خودش پر بود
    - Some planets have an eccentric orbit.
    - مدار برخی از سیاره‌ها کاملاً مدور نیست.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد eccentric

    1. adjective bizarre, unusual
      Synonyms:
      unusual odd strange peculiar weird abnormal anomalous irregular erratic uncommon unconventional atypical singular idiosyncratic quirky quaint curious funny offbeat off-center cockeyed bent nutty kooky flaky crazy whimsical droll quizzical outlandish wild freakish freak funky beat off the wall out in left field way out characteristic capricious
      Antonyms:
      usual normal common ordinary regular standard plain dull unexciting boring
    1. noun person who is bizarre, unusual
      Synonyms:
      weirdo character freak nut oddball oddity nonconformist loner maverick original kook beatnik hippie odd person queer duck rare bird three-dollar bill
      Antonyms:
      normal standard

    ارجاع به لغت eccentric

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «eccentric» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eccentric

    لغات نزدیک eccentric

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه