فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flaky

ˈfleɪki ˈfleɪki

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: flakey

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پوست‌پوست، پوسته‌پوسته، ورقه‌ورقه، لایه‌لایه

He noticed the flaky layers of the old roof.

او متوجه لایه‌های ورقه‌ورقه‌ی سقف قدیمی شد.

The article examines why skin becomes flaky.

این مقاله چرایی پوسته‌پوسته شدن پوست را بررسی می‌کند.

adjective

خردشونده، نازک، شکننده، لطیف، پوسته‌پوسته‌شدنی، ورقه‌ورقه‌شدنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The pastry is so flaky.

این شیرینی بسیار خردشونده بود.

She loved the flaky layers of the croissant.

او عاشق لایه‌های نازک کروسان بود.

adjective informal

غیرعادی، عجیب‌وغریب، غیرقابل‌ پیش‌بینی

The flaky nature of her decisions leaves her friends confused.

طبیعت غیرقابل پیش‌بینی تصمیمات او دوستانش را گیج می‌کند.

His ideas are often flaky, but they can lead to creative solutions.

ایده‌های او معمولاً عجیب‌وغریب هستند، اما می‌توانند به راه‌حل‌های خلاقانه‌ای منجر شوند.

adjective informal

غیرقابل‌اتکا، غیرقابل اعتماد، نامطمئن، بی‌مسئولیت، سربه‌هوا

I can't rely on him; he's too flaky for a project like this.

نمی‌توانم به او تکیه کنم؛ او برای چنین پروژه‌ای خیلی نامطمئن است.

His flaky attitude towards commitments makes him hard to work with.

نگرش غیرقابل‌اتکای او نسبت به تعهدات موجب می‌شود که کار کردن با او دشوار باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flaky

  1. adjective eccentric
    Synonyms:
    odd peculiar unconventional crazy nutty goofy wacky queer screwy birdy half-cracked haywire

ارجاع به لغت flaky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flaky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flaky

لغات نزدیک flaky

پیشنهاد بهبود معانی