۷۰٪ تخفیف نوروزی تا ۷ فروردین ۱۴۰۴ - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Flaky

ˈfleɪki ˈfleɪki
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: flakey

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پوست‌پوست، پوسته‌پوسته، ورقه‌ورقه، لایه‌لایه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He noticed the flaky layers of the old roof.
- او متوجه لایه‌های ورقه‌ورقه‌ی سقف قدیمی شد.
- The article examines why skin becomes flaky.
- این مقاله چرایی پوسته‌پوسته شدن پوست را بررسی می‌کند.
adjective
خردشونده، نازک، شکننده، لطیف، پوسته‌پوسته‌شدنی، ورقه‌ورقه‌شدنی
- The pastry is so flaky.
- این شیرینی بسیار خردشونده بود.
- She loved the flaky layers of the croissant.
- او عاشق لایه‌های نازک کروسان بود.
adjective informal
غیرعادی، عجیب‌وغریب، غیرقابل‌ پیش‌بینی
- The flaky nature of her decisions leaves her friends confused.
- طبیعت غیرقابل پیش‌بینی تصمیمات او دوستانش را گیج می‌کند.
- His ideas are often flaky, but they can lead to creative solutions.
- ایده‌های او معمولاً عجیب‌وغریب هستند، اما می‌توانند به راه‌حل‌های خلاقانه‌ای منجر شوند.
adjective informal
غیرقابل‌اتکا، غیرقابل اعتماد، نامطمئن، بی‌مسئولیت، سربه‌هوا
- I can't rely on him; he's too flaky for a project like this.
- نمی‌توانم به او تکیه کنم؛ او برای چنین پروژه‌ای خیلی نامطمئن است.
- His flaky attitude towards commitments makes him hard to work with.
- نگرش غیرقابل‌اتکای او نسبت به تعهدات موجب می‌شود که کار کردن با او دشوار باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flaky

  1. adjective eccentric
    Synonyms:
    odd peculiar unconventional crazy nutty goofy wacky queer screwy birdy half-cracked haywire

ارجاع به لغت flaky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flaky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flaky

لغات نزدیک flaky

پیشنهاد بهبود معانی