شکل نوشتاری دیگر این لغت: flakey
پوستپوست، پوستهپوسته، ورقهورقه، لایهلایه
He noticed the flaky layers of the old roof.
او متوجه لایههای ورقهورقهی سقف قدیمی شد.
The article examines why skin becomes flaky.
این مقاله چرایی پوستهپوسته شدن پوست را بررسی میکند.
خردشونده، نازک، شکننده، لطیف، پوستهپوستهشدنی، ورقهورقهشدنی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The pastry is so flaky.
این شیرینی بسیار خردشونده بود.
She loved the flaky layers of the croissant.
او عاشق لایههای نازک کروسان بود.
غیرعادی، عجیبوغریب، غیرقابل پیشبینی
The flaky nature of her decisions leaves her friends confused.
طبیعت غیرقابل پیشبینی تصمیمات او دوستانش را گیج میکند.
His ideas are often flaky, but they can lead to creative solutions.
ایدههای او معمولاً عجیبوغریب هستند، اما میتوانند به راهحلهای خلاقانهای منجر شوند.
غیرقابلاتکا، غیرقابل اعتماد، نامطمئن، بیمسئولیت، سربههوا
I can't rely on him; he's too flaky for a project like this.
نمیتوانم به او تکیه کنم؛ او برای چنین پروژهای خیلی نامطمئن است.
His flaky attitude towards commitments makes him hard to work with.
نگرش غیرقابلاتکای او نسبت به تعهدات موجب میشود که کار کردن با او دشوار باشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flaky» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flaky