گذشتهی ساده:
flakedشکل سوم:
flakedسومشخص مفرد:
flakesوجه وصفی حال:
flakingشکل جمع:
flakesدانه، تکه، ذره، ورقه، پوسته
The trees were coated with beautiful flakes of snow.
درختان با دانههای زیبای برف پوشیده شده بودند.
The baker sprinkled flakes of sea salt on the freshly baked bread.
نانوا ذرههای نمک دریایی را بر روی نان تازهپختهشده پاشید.
He found a small gold flake while sifting through the sand in the river.
او هنگام غربال کردن شنهای رودخانه، یک ورقهی کوچک طلا را پیدا کرد.
I brushed a flake of dust off my shoulder.
ذرهای از گردوغبار را از روی شانهام پاک کردم.
انگلیسی آمریکایی خلوضع، نامتعادل، بیثبات، عجیبغریب، غیرقابل اعتماد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She can never stick to her word. She's definitely a flake.
او هرگز نمیتواند روی حرفش بماند. او قطعاً غیرقابل اعتماد است.
He comes up with strange ideas all the time. some people think he's a flake.
او همیشه ایدههای عجیبوغریبی مطرح میکند. بعضیها فکر میکنند که او آدم خلوضعی است.
Don't tell him any secrets, he's a total flake and can't keep his mouth shut.
هیچ رازی به او نگویید، او کاملاً نامتعادل است و نمیتواند دهانش را بسته نگه دارد.
لایهلایه شدن، پوستهپوسته شدن، ورقهورقه شدن، ورآمدن، لایهلایه کردن، پوستهپوسته کردن، ورقهورقه کردن، ورآوردن
This stone flakes easily.
این سنگ زود لایهلایه میشود.
The dry winter air caused my skin to flake and become dry and itchy.
هوای خشک زمستان باعث پوستهپوسته شدن و خشکی و خارش پوستم شد.
انگلیسی آمریکایی قال گذاشتن، بدقولی کردن، زیر قول زدن
I never flake on dates.
هرگز در قرارهای ملاقات کسی رو نمیپیچونم.
He promised to help me move, but he totally flaked at the last minute.
او قول داد که به من در اسبابکشی کمک کند، اما در آخرین لحظه زیر قولش زد.
We planned this trip for months, and now you're flaking on us?
ما ماهها برای این سفر برنامهریزی کردیم، و حالا تو زیرش میزنی؟
Stop making promises if you’re just going to flake every time!
اگر هر بار میخواهی زیر بدقولی کنی، دیگر قول نده!
کوکائین
He was caught with a bag of flake in his pocket during the police search.
او در جریان بازرسی پلیس با یک بسته کوکائین در جیب دستگیر شد.
He was addicted to flake.
او به کوکائین معتاد بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flake» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flake