فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fleck

flek flek

گذشته‌ی ساده:

flecked

شکل سوم:

flecked

سوم‌شخص مفرد:

flecks

وجه وصفی حال:

flecking

شکل جمع:

flecks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

رگه‌رگه کردن، خط‌خط کردن، نقطه‌نقطه کردن، نقطه، خال، رگه، راه‌راه، برفک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

flecks of sunlight under the tree

سایه آفتاب زیر درخت

a fleck of soot

ذره‌ای دوده

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Blood had flecked the snow.

خون برف‌ها را لکه‌لکه کرده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fleck

  1. noun spot, pinpoint mark
    Synonyms:
    dot speck bit patch stripe streak pinpoint speckle mote mite stipple
  1. verb mark with spots
    Synonyms:
    dot speckle dapple mottle streak stipple dust besprinkle bespeckle variegate maculate

ارجاع به لغت fleck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fleck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fleck

لغات نزدیک fleck

پیشنهاد بهبود معانی