گذشتهی ساده:
dappledشکل سوم:
dappledسومشخص مفرد:
dapplesوجه وصفی حال:
dapplingشکل جمع:
dapplesخالخال کردن، چیزی با نقاط رنگارنگ، حیوانی که بدنش خالخالی باشد، خال، لکه، ابری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
dappled shade
سایه روشن، سایهای که دارای لکههای نور است
Abbas rode a dapple horse.
عباس سوار بر یک اسب ابلق بود.
The sun shining through the leaves dappled the ground.
خورشید که از لابهلای برگها میتابید زمین را سایهروشن کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dapple» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dapple