فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dapple

ˈdæpl ˈdæpl

گذشته‌ی ساده:

dappled

شکل سوم:

dappled

سوم‌شخص مفرد:

dapples

وجه وصفی حال:

dappling

شکل جمع:

dapples

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb

خال‌خال کردن، چیزی با نقاط رنگارنگ، حیوانی که بدنش خال‌خالی باشد، خال، لکه، ابری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

dappled shade

سایه روشن، سایه‌ای که دارای لکه‌های نور است

Abbas rode a dapple horse.

عباس سوار بر یک اسب ابلق بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The sun shining through the leaves dappled the ground.

خورشید که از لابه‌لای برگ‌ها می‌تابید زمین را سایه‌روشن کرده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dapple

  1. verb to mark with many small spots
    Synonyms:
    dot mark pepper speck speckle mottle fleck sprinkle stipple freckle bespeckle besprinkle cloud
  1. noun a small contrasting part of something
    Synonyms:
    spot patch fleck speckle maculation

ارجاع به لغت dapple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dapple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dapple

لغات نزدیک dapple

پیشنهاد بهبود معانی