گذشتهی ساده:
freckledشکل سوم:
freckledسومشخص مفرد:
frecklesوجه وصفی حال:
frecklingشکل جمع:
frecklesلکه، لک صورت، ککمک، خال، دارای ککمک کردن، خالدار شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her nose is covered by freckles.
بینی او پر از ککمک است.
Her white, freckled skin and red hair was attractive.
پوست سفید و ککمکی و موهای سرخ او دلانگیز بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «freckle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/freckle