امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Freckle

ˈfrekl ˈfrekl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    freckled
  • شکل سوم:

    freckled
  • سوم‌شخص مفرد:

    freckles
  • وجه وصفی حال:

    freckling
  • شکل جمع:

    freckles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
لکه، لک صورت، کک‌مک، خال، دارای کک‌مک کردن، خال‌دار شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Her nose is covered by freckles.
- بینی او پر از کک‌مک است.
- Her white, freckled skin and red hair was attractive.
- پوست سفید و کک‌مکی و موهای سرخ او دل‌انگیز بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد freckle

  1. noun small discoloration on skin
    Synonyms:
    spot blemish mark patch speck mole dot blotch freckle pigmentation macula pit speckle stipple sprinkle pock lentigo pockmark

ارجاع به لغت freckle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freckle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/freckle

لغات نزدیک freckle

پیشنهاد بهبود معانی