آخرین به‌روزرسانی:

Pockmark

ˈpɑːkmɑːrk ˈpɒkmɑːk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

جای ابله، ابله‌گون کردن، گود کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

His face was pitted by pockmarks.

جای آبله صورتش را چاله‌چوله‌دار کرده بود.

Morteza's face was pockmarked.

مرتضی آبله رو بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pockmark

  1. noun pitlike scar
    Synonyms:
    blemish zit pimple dent cavity crater dimple welt

ارجاع به لغت pockmark

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pockmark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pockmark

لغات نزدیک pockmark

پیشنهاد بهبود معانی