آخرین به‌روزرسانی:

Dimple

ˈdɪmpl ˈdɪmpl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

چاه زنخدان، گودی (بدن و زنخدان و گونه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

a dimple on the chin

چاه زنخدان، چال چانه

the dimply thighs of a plump baby

ران‌های چال‌دار کودک تپل

نمونه‌جمله‌های بیشتر

When she smiles her cheeks become dimpled.

وقتی لبخند می‌زند لپ‌هایش چال می‌افتد.

(Wordsworth) the pool's dark surface breaks into dimples.

رویه‌ی تیره‌ی استخر از آب‌چال‌های کوچک پوشیده می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dimple

  1. noun indentation
    Synonyms:
    dent depression hollow pit concavity divot cleft

ارجاع به لغت dimple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dimple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dimple

لغات نزدیک dimple

پیشنهاد بهبود معانی