چاه زنخدان، گودی (بدن و زنخدان و گونه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a dimple on the chin
چاه زنخدان، چال چانه
the dimply thighs of a plump baby
رانهای چالدار کودک تپل
When she smiles her cheeks become dimpled.
وقتی لبخند میزند لپهایش چال میافتد.
(Wordsworth) the pool's dark surface breaks into dimples.
رویهی تیرهی استخر از آبچالهای کوچک پوشیده میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dimple» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dimple