Oddball

    ˈɑːdbɒːl ˈɒdbɔːl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    noun adjective
    عجیب‌و‌غریب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد oddball

    1. adjective unusual, abnormal
      Synonyms:
      different strange uncommon peculiar extraordinary abnormal exceptional remarkable irregular rare unique bizarre erratic funny curious fantastic weird singular eccentric idiosyncratic out of the ordinary unconventional offbeat quaint deviant off-the-wall outlandish atypical freakish queer kooky crazy character weirdo freaky flaky spacey avant-garde way out whimsical kinky freak uncanny
      Antonyms:
      usual common normal ordinary regular standard conventional habitual
    1. noun person who is very different
      Synonyms:
      misfit character eccentric weirdo maverick original odd bird fish out of water screwball case duck rara avis
      Antonyms:
      normal conservative

    ارجاع به لغت oddball

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «oddball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oddball

    لغات نزدیک oddball

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه