امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Screwball

    ˈskruːbɑːl ˈskruːbɔːl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      screwballs

    معنی

    noun adjective
    آدم بوالهوس، آدم عجیب غریب، ابله

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد screwball

    1. noun a person regarded as strange, eccentric, or crazy
      Synonyms:
      crazy lunatic nut eccentric weirdo character crank loon loony kook crackpot weirdie fruitcake nut-case cuckoo goof bozo dingbat ding-a-ling blockhead bonehead dumbbell lunkhead numbskull saphead fanatic
    1. adjective deviating from the customary
      Synonyms:
      strange unusual odd peculiar curious eccentric weird bizarre atypical singular quirky outlandish freakish idiosyncratic quaint erratic kooky crazy queer unnatural cranky rum rummy half-baked softheaded

    ارجاع به لغت screwball

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «screwball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/screwball

    لغات نزدیک screwball

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی