با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cuckoo

ˈkuːkuː / / ˈkʊ- ˈkʊkuː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb interjection
جانورشناسی فاخته، صدای فاخته درآوردن، دیوانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- On its turret we saw a ringdove sitting / sadly saying cuckoo? cuckoo?
- (خیام) دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای / بنشسته و می‌گفت که کوکو؟ کوکو؟
- Have you gone cuckoo?
- مگر به سرت زده است؟ مگر خل شده‌ای؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cuckoo

  1. noun A person regarded as strange, eccentric, or crazy
    Synonyms: crackpot, crazy, eccentric, lunatic, crank, loon, loony, fathead, ding-a-ling, dingbat, goof, kook, nut, goofball, screwball, weirdie, bozo, weirdo, jackass, goose, zany
  2. adjective Afflicted with or exhibiting irrationality and mental unsoundness
    Synonyms: crazy, batty, insane, daffy, nuts, wacky, brainsick, daft, demented, disordered, distraught, dotty, lunatic, mad, maniac, maniacal, mentally ill, clock, moonstruck, off, touched, unbalanced, unsound, wrong, bonkers, cracked, gaga, loony, bananas, fool, buggy, fruity, loco, nutty, screwy, crackers, non compos mentis, screwball, silly

ارجاع به لغت cuckoo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cuckoo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cuckoo

لغات نزدیک cuckoo

پیشنهاد بهبود معانی