فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cuckold

ˈkʌkoʊld ˈkʌkəʊld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cuckolds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    قدیمی بی‌غیرت، دیوث
    • - He found out he was a cuckold after catching his wife with another man.
    • - بعد از اینکه مچ همسرش را با مرد دیگری گرفت، متوجه شد که بی‌غیرت است.
    • - Being a cuckold was a source of shame for him.
    • - دیوث بودن برای او مایه‌ی شرمساری بود.
  • verb - transitive
    قدیمی کلاه بی‌غیرتی سر (کسی) گذاشتن
    • - He decided to cuckold his friend.
    • - تصمیم گرفت کلاه بی‌غیرتی سر دوستش بگذارد.
    • - She felt guilty for cuckolding her husband with his co-worker.
    • - او به خاطر کلاه بی‌غیرتی سر شوهرش گذاشتن با همکار او احساس گناه می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cuckold

  1. verb Be sexually unfaithful to one's partner in marriage
    Synonyms: cheat-on, cheat, betray, wander

ارجاع به لغت cuckold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cuckold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cuckold

لغات نزدیک cuckold

پیشنهاد بهبود معانی