شکل جمع:
cuckoldsقدیمی بیغیرت، دیوث
He found out he was a cuckold after catching his wife with another man.
بعد از اینکه مچ همسرش را با مرد دیگری گرفت، متوجه شد که بیغیرت است.
Being a cuckold was a source of shame for him.
دیوث بودن برای او مایهی شرمساری بود.
قدیمی کلاه بیغیرتی سر (کسی) گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He decided to cuckold his friend.
تصمیم گرفت کلاه بیغیرتی سر دوستش بگذارد.
She felt guilty for cuckolding her husband with his co-worker.
او به خاطر کلاه بیغیرتی سر شوهرش گذاشتن با همکار او احساس گناه میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cuckold» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cuckold