گذشتهی ساده:
nuttedشکل سوم:
nuttedسومشخص مفرد:
nutsوجه وصفی حال:
nuttingشکل جمع:
nutsآجیل، مغزیجات
She bought a box of mixed nuts for the party.
او برای مهمانی یک جعبه آجیل مخلوط خرید.
Studies show that nuts are rich in antioxidants and vitamins.
مطالعات نشان میدهند که آجیل سرشار از آنتیاکسیدانها و ویتامینها است.
He enjoys snacking on nuts while watching TV.
او از خوردن آجیل در حین تماشای تلویزیون لذت میبرد.
مهره
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
You’ll need a matching nut for that bolt.
برای آن پیچ، مهرهی هماهنگ لازم داری.
Tighten the nut with a wrench.
مهره را با آچار سفت کن.
nut and bolt
پیچ و مهره
ناپسند خلوچل، روانی، دیوانه (لغتی توهینآمیز برای افرادی با مشکلات ذهنی)
Don’t listen to him, he’s a nut.
بهش گوش نده، اون روانیه.
He is a nut (he is nuts).
او خل است.
خلوضع، نادان، عجیبوغریب، دیوانه، کلهپوک
He drives like a nut.
او مثل دیوانهها رانندگی میکند.
He’s a total nut — he tried to fix the wires himself during a storm.
اون واقعاً خلوضعه؛ تو طوفان رفت خودش سیمکشیو درست کنه.
طرفدار دوآتیشه، دیوانه، عاشق، شیفته، معتاد
I’m a coffee nut, I can’t start my day without it.
من معتاد قهوهام، بدون اون اصلاً نمیتونم روزمو شروع کنم.
He’s a video game nut. he spends hours playing.
عاشق بازیهای ویدیوییه. ساعتها پای بازی میشینه!
I am nuts about her!
من دیوانهی او هستم!
a movie nut
دیوانهی سینما
انگلیسی بریتانیایی عامیانه کله، مغز، سر
Stop scratching your nut and do something!
هی کلهتو نخارون، یه کاری بکن!
She fell and banged her nut on the ground.
افتاد و سرش خورد زمین.
I had to use my nut to solve that problem.
مجبور شدم از مغزم برای حل آن مشکل استفاده کنم.
انگلیسی آمریکایی هزینهها، مخارج
He's struggling to meet his nut since the rent went up.
از وقتی اجاره بالا رفته، بهزور خرجش رو درمیاره.
I need to make $1,000 a month just to cover my nut.
فقط برای اینکه از پسِ هزینههام بربیام، ماهی هزار دلار لازم دارم.
موسیقی نات، شیطانک (قطعهای کوچک و سخت در بالای دستهی سازهایی مثل گیتار یا ویولن که سیمها از روی آن عبور میکنند)
The strings should run smoothly over the nut.
سیمها باید بهآرامی از روی شیطانک عبور کنند.
Some guitars use bone for the nut, while others use synthetic materials.
بعضی از گیتارها از استخوان برای نات استفاده میکنند، درحالیکه برخی دیگر از مواد مصنوعی بهره میبرند.
موسیقی قورباغه (قسمت انتهایی آرشه)
Make sure your thumb rests near the nut when holding the bow.
هنگام نگهداشتن آرشه، مطمئن شوید که شستتان نزدیک قورباغهی آرشه قرار دارد.
She accidentally dropped the bow and cracked the nut.
او بهطور تصادفی آرشه را انداخت و قورباغهی آن ترک برداشت.
ناپسند تخم، خایه، بیضه
Wearing tight jeans all the time isn’t great for your nuts.
پوشیدن مداوم شلوار جین تنگ برای بیضهها خوب نیست.
The doctor said one of his nuts might be twisted and needs immediate attention.
دکتر گفت ممکنه یکی از تخمهاش پیچ خورده باشه و باید فوراً رسیدگی بشه.
انگلیسی بریتانیایی با سر زدن، با کله کوبیدن
Be careful you don't nut yourself on the low ceiling.
مراقب باش سرت به سقف کوتاه نخورد.
In the fight, he tried to nut his opponent.
او سعی کرد در دعوا با کله به حریفش بزند.
(شخص یا چیز) سخت، دشوار، آنچه که فهم یا پرداختن به آن مشکل است
the nuts and bolts (of something)
کارها یا اصول اولیهی چیزی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nut» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nut