آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ فروردین ۱۴۰۴

    Nut

    nʌt nʌt

    گذشته‌ی ساده:

    nutted

    شکل سوم:

    nutted

    سوم‌شخص مفرد:

    nuts

    وجه وصفی حال:

    nutting

    شکل جمع:

    nuts

    معنی nut | جمله با nut

    noun countable B2

    آجیل، مغزی‌جات

    She bought a box of mixed nuts for the party.

    او برای مهمانی یک جعبه آجیل مخلوط خرید.

    Studies show that nuts are rich in antioxidants and vitamins.

    مطالعات نشان می‌دهند که آجیل سرشار از آنتی‌اکسیدان‌ها و ویتامین‌ها است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He enjoys snacking on nuts while watching TV.

    او از خوردن آجیل در حین تماشای تلویزیون لذت می‌برد.

    noun countable

    مهره

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    You’ll need a matching nut for that bolt.

    برای آن پیچ، مهره‌ی هماهنگ لازم داری.

    Tighten the nut with a wrench.

    مهره را با آچار سفت کن.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    nut and bolt

    پیچ و مهره

    noun countable informal

    ناپسند خل‌وچل، روانی، دیوانه (لغتی توهین‌آمیز برای افرادی با مشکلات ذهنی)

    Don’t listen to him, he’s a nut.

    بهش گوش نده، اون روانیه.

    He is a nut (he is nuts).

    او خل است.

    noun countable informal

    خل‌وضع، نادان، عجیب‌وغریب، دیوانه، کله‌پوک

    He drives like a nut.

    او مثل دیوانه‌ها رانندگی می‌کند.

    He’s a total nut — he tried to fix the wires himself during a storm.

    اون واقعاً خل‌وضعه؛ تو طوفان رفت خودش سیم‌کشیو درست کنه.

    noun countable informal

    طرف‌دار دوآتیشه، دیوانه، عاشق، شیفته، معتاد

    I’m a coffee nut, I can’t start my day without it.

    من معتاد قهوه‌ام، بدون اون اصلاً نمی‌تونم روزمو شروع کنم.

    He’s a video game nut. he spends hours playing.

    عاشق بازی‌های ویدیوییه. ساعت‌ها پای بازی می‌شینه!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I am nuts about her!

    من دیوانه‌ی او هستم!

    a movie nut

    دیوانه‌ی سینما

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی عامیانه کله، مغز، سر

    Stop scratching your nut and do something!

    هی کله‌تو نخارون، یه کاری بکن!

    She fell and banged her nut on the ground.

    افتاد و سرش خورد زمین.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I had to use my nut to solve that problem.

    مجبور شدم از مغزم برای حل آن مشکل استفاده کنم.

    noun uncountable informal

    انگلیسی آمریکایی هزینه‌ها، مخارج

    He's struggling to meet his nut since the rent went up.

    از وقتی اجاره بالا رفته، به‌زور خرجش رو درمیاره.

    I need to make $1,000 a month just to cover my nut.

    فقط برای اینکه از پسِ هزینه‌هام بربیام، ماهی هزار دلار لازم دارم.

    noun countable

    موسیقی نات، شیطانک (قطعه‌ای کوچک و سخت در بالای دسته‌ی سازهایی مثل گیتار یا ویولن که سیم‌ها از روی آن عبور می‌کنند)

    The strings should run smoothly over the nut.

    سیم‌ها باید به‌آرامی از روی شیطانک عبور کنند.

    Some guitars use bone for the nut, while others use synthetic materials.

    بعضی از گیتارها از استخوان برای نات استفاده می‌کنند، درحالی‌که برخی دیگر از مواد مصنوعی بهره می‌برند.

    noun countable

    موسیقی قورباغه (قسمت انتهایی آرشه)

    Make sure your thumb rests near the nut when holding the bow.

    هنگام نگه‌داشتن آرشه، مطمئن شوید که شستتان نزدیک قورباغه‌ی آرشه قرار دارد.

    She accidentally dropped the bow and cracked the nut.

    او به‌طور تصادفی آرشه را انداخت و قورباغه‌ی آن ترک برداشت.

    noun countable

    ناپسند تخم، خایه، بیضه

    Wearing tight jeans all the time isn’t great for your nuts.

    پوشیدن مداوم شلوار جین تنگ برای بیضه‌ها خوب نیست.

    The doctor said one of his nuts might be twisted and needs immediate attention.

    دکتر گفت ممکنه یکی از تخم‌هاش پیچ خورده باشه و باید فوراً رسیدگی بشه.

    verb - transitive informal

    انگلیسی بریتانیایی با سر زدن، با کله کوبیدن

    Be careful you don't nut yourself on the low ceiling.

    مراقب باش سرت به سقف کوتاه نخورد.

    In the fight, he tried to nut his opponent.

    او سعی کرد در دعوا با کله به حریفش بزند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد nut

    1. noun seed of fruit, vegetable
      Synonyms:
      seed kernel stone caryopsis achene utricle
    1. noun crazy, overenthusiastic person
      Synonyms:
      fanatic maniac lunatic loony crackpot crank zealot screwball eccentric freak bigot harebrain bedlamite dement non compos mentis
      Antonyms:
      sane person
    1. noun a threaded metal block
      Synonyms:
      bur lock nut cap ratchet nut bolt nut screw nut jam nut
    1. noun a person who is ardently devoted to a particular subject or activity
      Synonyms:
      freak bug devotee enthusiast fanatic maniac addict zealot buff fan fiend junkie junky
    1. noun *The head
      Synonyms:
      crown skull brain problem responsibility burden silly crazy eccentric

    Idioms

    hard (or tough) nut to crack

    (شخص یا چیز) سخت، دشوار، آنچه که فهم یا پرداختن به آن مشکل است

    the nuts and bolts (of something)

    کارها یا اصول اولیه‌ی چیزی

    سوال‌های رایج nut

    گذشته‌ی ساده nut چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده nut در زبان انگلیسی nutted است.

    شکل سوم nut چی میشه؟

    شکل سوم nut در زبان انگلیسی nutted است.

    شکل جمع nut چی میشه؟

    شکل جمع nut در زبان انگلیسی nuts است.

    وجه وصفی حال nut چی میشه؟

    وجه وصفی حال nut در زبان انگلیسی nutting است.

    سوم‌شخص مفرد nut چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد nut در زبان انگلیسی nuts است.

    ارجاع به لغت nut

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «nut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nut

    لغات نزدیک nut

    • - nurturant
    • - nurture
    • - nut
    • - nut case
    • - nut pine
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.