Weird

wɪrd wɪəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    weirder
  • صفت عالی:

    weirdest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
خارق‌العاده، غریب، جادویی، مرموز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- weird behavior
- رفتار غیرعادی
- He says a lot of weird things.
- خیلی چیزهای عجیبی می‌گوید.
- weird stories about supernatural events
- داستان‌های مرموز درباره‌ی رویدادهای فوق‌طبیعی
- a weird costume
- جامه‌ی عجیب‌و‌غریب
noun countable
سرنوشت، قسمت، تقدیر
noun countable
طالع‌بین، فال‌بین
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weird

  1. adjective odd, bizarre
    Synonyms: awe-inspiring, awful, creepy, curious, dreadful, eccentric, eerie, far-out, fearful, flaky, freaky, funky, ghastly, ghostly, grotesque, haunting, horrific, inscrutable, kinky, kooky, magical, mysterious, occult, oddball, ominous, outlandish, peculiar, preternatural, queer, secret, singular, spooky, strange, supernal, supernatural, uncanny, uncouth, unearthly, unnatural
    Antonyms: normal, regular, usual

ارجاع به لغت weird

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weird» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weird

لغات نزدیک weird

پیشنهاد بهبود معانی