فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cell

sel sel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    cells

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    زیست‌شناسی سلول، یاخته (کوچک‌ترین واحد ساختاری و عملکردی ارگانیسم‌های زنده)
    • - Scientists study cells to better understand the functioning of living organisms.
    • - دانشمندان برای درک بهتر عملکرد موجودات زنده سلول‌ها را بررسی می‌کنند.
    • - cancer cells
    • - یاخته‌های سرطانی
  • noun countable B2
    سلول (زندان)، حجره (صومعه)
    • - The cell doors were locked.
    • - درهای سلول قفل بودند.
    • - The monk spent hours in meditation in his cell.
    • - راهب ساعت‌ها در حجره‌اش به مراقبه‌ پرداخت.
  • noun countable
    پیل (دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی از انرژی شیمیایی)
    • - The researcher is studying ways to improve the efficiency of the fuel cell.
    • - این محقق در حال مطالعه‌ی راه‌هایی برای بهبود کارایی پیل سوختی است.
    • - The backup cell kicked in when the main power source failed.
    • - هنگامی که منبع تغذیه‌ی اصلی از کار افتاد، پلیل پشتیبان شروع به کار کرد.
  • noun countable informal
    انگلیسی آمریکایی موبایل
    • - Did you charge your cell last night?
    • - آیا دیشب موبایلت رو شارژ کردی؟
    • - I left my cell at home.
    • - موبایلم رو توی خونه جا گذاشتم.
  • noun countable
    خانه (بخش کوچکی از چیزی)
    • - Each cell in the honeycomb is filled with sweet nectar.
    • - هر خانه‌ی کندو با شهد شیرین پر شده است.
    • - Each cell of the honeycomb was filled with delicious honey.
    • - هر خانه‌ی کندو پر از عسل خوشمزه بود.
  • noun countable
    هسته (گروه کوچکی که بخشی از یک جنبش سیاسی است؛ به‌ویژه جنبشی که مخفی است یا برای اقدام خشونت‌آمیز برنامه‌ریزی می‌کند)
    • - The police are working to dismantle the terrorist cell.
    • - پلیس برای انهدام هسته‌ی تروریستی تلاش می‌کند.
    • - Each of the party cells had a separate boss.
    • - هر یک از هسته‌های حزب رئیس جداگانه‌ای داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cell

  1. noun smallest living organism
    Synonyms: bacterium, cellule, corpuscle, egg, embryo, follicle, germ, haematid, microorganism, spore, unit, utricle, vacuole
  2. noun small room, container
    Synonyms: alcove, antechamber, apartment, bastille, booth, burrow, cage, cavity, chamber, cloister, closet, compartment, coop, crib, crypt, cubicle, den, dungeon, hold, hole, keep, lockup, nook, pen, receptacle, recess, retreat, stall, tower, vault

Phrasal verbs

Collocations

ارجاع به لغت cell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cell

لغات نزدیک cell

پیشنهاد بهبود معانی