امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chamber

ˈtʃeɪmbər ˈtʃeɪmbə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    chambered
  • شکل سوم:

    chambered
  • سوم‌شخص مفرد:

    chambers
  • وجه وصفی حال:

    chambering
  • شکل جمع:

    chambers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal C1
اتاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a torture chamber
- شکنجه‌گاه، اتاق شکنجه
- the chamber of commerce
- اتاق بازرگانی
- a gas chamber
- اتاق گاز (برای اعدام محکومین)
noun plural
حقوق (chambers) دفتر (قاضی و غیره)
- The lawyer was happy as she entered the judge's chambers for a private discussion about the case.
- وکیل هنگام ورود به دفتر قاضی برای گفت‌وگوی خصوصی در مورد پرونده خوشحال بود.
- The court clerk knocked on the door of the judge's chambers.
- دفتردار دادگاه در دفتر قاضی را زد.
noun countable
اتاق خواب، خوابگاه
- The cozy chamber was adorned with silk curtains and plush pillows.
- اتاق خواب دنج با پرده‌های ابریشمی و بالش‌های مخملی آراسته شده بود.
- The chamber had a large, comfortable bed.
- خوابگاه تخت بزرگ و راحتی داشت.
noun countable
حفره، محفظه (محصور)
- The human heart has four chambers, each responsible for pumping blood to different parts of the body.
- قلب انسان دارای چهار حفره است که هر کدام وظیفه‌ی پمپاژ خون به قسمت‌های مختلف بدن را بر عهده دارند.
- The vacuum cleaner's dust chamber needs to be emptied regularly to maintain its efficiency.
- محفظه‌ی گرد‌وغبار جاروبرقی برای حفظ کارایی باید به طور مرتب تخلیه شود.
noun countable
خزانه (تفنگ)
- He carefully cleaned the chamber of his revolver.
- خزانه‌ی هفت تیرش را با دقت تمیز کرد.
- The police officer quickly checked the chamber of his firearm.
- افسر پلیس به‌سرعت خزانه‌ی اسلحه‌ی خود را بررسی کرد.
noun countable
مجلس
- the chamber of deputies
- مجلس نمایندگان
- Members of the chamber were responsible for drafting and passing laws.
- اعضای مجلس مسئول تدوین و تصویب قوانین بودند.
verb - transitive
قرار دادن، جا دادن، گذاشتن
- The scientist chambered the specimen in a glass container for further analysis.
- دانشمند نمونه را برای تجزیه‌وتحلیل بیشتر در یک ظرف شیشه‌ای قرار داد.
- The chef chambered the fresh ingredients in a refrigerator.
- سرآشپز مواد تازه را در یخچال گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chamber

  1. noun small compartment, room
    Synonyms:
    alcove antechamber apartment bedchamber bedroom box case cavity cell chest container cubicle enclosure flat hall hollow lodging pocket room socket
  1. noun legislative body
    Synonyms:
    assembly council legislature organization representatives

ارجاع به لغت chamber

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chamber» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chamber

لغات نزدیک chamber

پیشنهاد بهبود معانی