شکل جمع:
disksشکل نوشتاری دیگر این لغت: disc
لوح، دیسک (برای ذخیرهی اطلاعات)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He inserted the disk into the DVD player.
لوح را در دستگاه پخش DVD قرار داد.
The disk was scratched and unreadable.
دیسک خراشیده بود و قابل خواندن نبود.
صفحهی گرد (هر شیء مسطح دایرهای)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dog had a metal disk attached to its collar.
صفحهی گرد فلزیای به قلادهی سگ وصل شده بود.
My sister's kitten had a shiny metal disk attached to its collar for identification.
بچهگربهی خواهرم صفحهی گرد فلزی براقی داشت که به عنوان وسیلهی شناسایی به قلادهاش وصل شده بود.
کالبدشناسی دیسک
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
Sitting for long periods can put pressure on the disks in your spine.
نشستن طولانیمدت میتواند به دیسکهای ستونفقرات فشار وارد کند.
The disk in my spine was causing me a lot of pain.
دیسک ستونفقراتم درد زیادی به من وارد میکرد.
قرص (ماه و خورشید و غیره)
the moon's disk
قرص ماه
the disk of the sun sank in darkness
قرص خورشید در سیاهی غرق شد
قدیمی ورزش دیسک (صفحهای مدور که در ورزش پرتاب دیسک از آن استفاده میشود)
The athlete threw the disk with all his might.
ورزشکار با تمام قدرت دیسک را پرتاب کرد.
She trained diligently every day to improve her disk throwing technique.
او هر روز با پشتکار تمرین میکرد تا تکنیک پرتاب دیسک خود را بهبود بخشد.
صفحه (گرامافون)
When the needle drops, the disk begins to play music.
وقتی سوزن میافتد، صفحه شروع به پخش موسیقی میکند.
John placed the disc on the turntable.
جان صفحه را روی گردونه گذاشت.
صفحهی بادامک
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disk