Platter

ˈplæt̬ər ˈplætə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
غذا و آشپزی دیس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He pulled a platter of food toward himself.
- دیس غذا را به سمت خودش کشید.
- The hostess arranged an assortment of cheeses and fruits on a platter.
- مهماندار اشکال مختلف پنیر و میوه را روی یک دیس چید.
noun countable
صفحه‌ی گرامافون
- The old platter had a scratch.
- صفحه‌ی گرامافون قدیمی خراش داشت.
- He carefully cleaned the dust off the platter before playing it.
- قبل از این که این صفحه‌ی گرامافون را پخش کند، گردوغبار را با دقت از روی آن پاک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد platter

  1. noun Sound recording consisting of a disk with a continuous groove; used to reproduce music by rotating while a phonograph needle tracks in the groove
    Synonyms: dish, tray, plate, salver, disk, disc, record, trencher, serving platter, well-and-tree platter, charger, meat platter, phonograph record, silver platter, phonograph recording

ارجاع به لغت platter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «platter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/platter

لغات نزدیک platter

پیشنهاد بهبود معانی