گذشتهی ساده:
shelledشکل سوم:
shelledسومشخص مفرد:
shellsوجه وصفی حال:
shellingشکل جمع:
shellsپوست، قشر، صدف حلزون، کاسه یا لاک محافظ جانور ، عامل محافظ، حفاظ، جلد، کالبد، بدنه
a walnut shell
پوست گردو
the wooden shell of a coconut
پوستهی چوبی نارگیل
the outer shell of wheat
پوستهی بیرونی گندم
an oyster shell
صدف یا پوستهی صدف خوراکی
seashell
صدف دریا، گوش ماهی
the shell of a sea turtle
لاک یک لاک پشت دریایی
the shell of a boat
بدنهی کشتی
to come out of one's shell
از انزوا بیرون آمدن
shells containing lethal chemicals
پرتابههای حاوی مواد شیمیایی مهلک
پوست کندن از، مغز میوه را درآوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to shell barley
سبوس جو را گرفتن
shelled sunflower seeds
تخمهی آفتابگردان مغزکرده
shelled almonds
مغز بادام (بیپوست)
to shell oysters
بخش خوراکی صدف را درآوردن
بمباران کردن، گلوله باران کردن
to shell a town
شهری را گلوله باران کردن
پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shell» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shell