فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Shell

ʃel ʃel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shelled
  • شکل سوم:

    shelled
  • سوم شخص مفرد:

    shells
  • وجه وصفی حال:

    shelling
  • شکل جمع:

    shells

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    پوست، قشر، صدف حلزون، کاسه یا لاک محافظ جانور ، عامل محافظ، حفاظ، جلد، کالبد، بدنه
    • - a walnut shell
    • - پوست گردو
    • - the wooden shell of a coconut
    • - پوسته‌ی چوبی نارگیل
    • - the outer shell of wheat
    • - پوسته‌ی بیرونی گندم
    • - an oyster shell
    • - صدف یا پوسته‌ی صدف خوراکی
    • - seashell
    • - صدف دریا، گوش ماهی
    • - the shell of a sea turtle
    • - لاک یک لاک پشت دریایی
    • - the shell of a boat
    • - بدنه‌ی کشتی
    • - to come out of one's shell
    • - از انزوا بیرون آمدن
    • - shells containing lethal chemicals
    • - پرتابه‌های حاوی مواد شیمیایی مهلک
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • verb - transitive
    پوست کندن از، مغز میوه را درآوردن
    • - to shell barley
    • - سبوس جو را گرفتن
    • - shelled sunflower seeds
    • - تخمه‌ی آفتابگردان مغز‌کرده
    • - shelled almonds
    • - مغز بادام (بی‌پوست)
    • - to shell oysters
    • - بخش خوراکی صدف را درآوردن
  • verb - transitive
    بمباران کردن، گلوله باران کردن
    • - to shell a town
    • - شهری را گلوله باران کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد shell

  1. noun structure; covering
    Synonyms: carapace, case, chassis, crust, frame, framework, hull, husk, integument, nut, pericarp, plastron, pod, scale, shard, shuck, skeleton, skin
    Antonyms: center, inside, interior, middle

Phrasal verbs

  • shell out

    پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن

ارجاع به لغت shell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shell

لغات نزدیک shell

پیشنهاد بهبود معانی