فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Shell

ʃel ʃel

گذشته‌ی ساده:

shelled

شکل سوم:

shelled

سوم‌شخص مفرد:

shells

وجه وصفی حال:

shelling

شکل جمع:

shells

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

پوست، قشر، صدف حلزون، کاسه یا لاک محافظ جانور ، عامل محافظ، حفاظ، جلد، کالبد، بدنه

a walnut shell

پوست گردو

the wooden shell of a coconut

پوسته‌ی چوبی نارگیل

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the outer shell of wheat

پوسته‌ی بیرونی گندم

an oyster shell

صدف یا پوسته‌ی صدف خوراکی

seashell

صدف دریا، گوش ماهی

the shell of a sea turtle

لاک یک لاک پشت دریایی

the shell of a boat

بدنه‌ی کشتی

to come out of one's shell

از انزوا بیرون آمدن

shells containing lethal chemicals

پرتابه‌های حاوی مواد شیمیایی مهلک

verb - transitive

پوست کندن از، مغز میوه را درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to shell barley

سبوس جو را گرفتن

shelled sunflower seeds

تخمه‌ی آفتابگردان مغز‌کرده

نمونه‌جمله‌های بیشتر

shelled almonds

مغز بادام (بی‌پوست)

to shell oysters

بخش خوراکی صدف را درآوردن

verb - transitive

بمباران کردن، گلوله باران کردن

to shell a town

شهری را گلوله باران کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shell

  1. noun structure; covering
    Synonyms:
    skin case frame hull husk crust covering structure framework scale skeleton pod nut shard integument chassis carapace shuck pericarp plastron
    Antonyms:
    inside interior middle center

Phrasal verbs

shell out

پول دادن، سلفیدن، متحمل هزینه شدن

ارجاع به لغت shell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shell

لغات نزدیک shell

پیشنهاد بهبود معانی