گذشتهی ساده:
huskedشکل سوم:
huskedسومشخص مفرد:
husksوجه وصفی حال:
huskingشکل جمع:
husksپوست، سبوس، غلاف یا کاسه گل، حقه گل، بیسبوس کردن، بیپوشش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They used to husk corn by hand.
قبلاً پوست ذرت را با دست میکندند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «husk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/husk