فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Husk

hʌsk hʌsk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    husked
  • شکل سوم:

    husked
  • سوم شخص مفرد:

    husks
  • وجه وصفی حال:

    husking
  • شکل جمع:

    husks

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive
    پوست، سبوس، غلاف یا کاسه گل، حقه گل، بی‌سبوس کردن، بی‌پوشش کردن
    • - They used to husk corn by hand.
    • - قبلاً پوست ذرت را با دست می‌کندند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد husk

  1. noun covering, case
    Synonyms: aril, bark, case, chaff, glume, hull, outside, pod, rind, shell, shuck, skin
    Antonyms: core

ارجاع به لغت husk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «husk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/husk

لغات نزدیک husk

پیشنهاد بهبود معانی